کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاه و بیگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گاه و بیگاه
لغتنامه دهخدا
گاه و بیگاه . [ هَُ ] (ق مرکب ) وقت و بیوقت . گاه و بیگه . پیوسته . دایم . همواره : جز راست مگوی گاه و بیگاه تا حاجت نایدت به سوکند. ناصرخسرو.براینسان بود یک هفته شهنشاه بشادی و برامش گاه و بیگاه . (ویس و رامین ).من ز خدمت دمی نیاسودم گاه و بیگاه در ...
-
گاه و بیگاه
دیکشنری فارسی به عربی
من حين لآخر
-
گاه و بیگاه
فرهنگ گنجواژه
روز و شب، صبح و شام، گهگاه، برخی مواقع.
-
گاه و بیگاه
لهجه و گویش تهرانی
دائم
-
واژههای مشابه
-
گاه گاه آمدن
لغتنامه دهخدا
گاه گاه آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) بندرت آمدن . آمدن در وقتی دون وقتی . اغباب . (تاج المصادر بیهقی ).
-
گاه به گاه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق مر.) وقت به وقت ، بعضی اوقات .
-
گله گاه
لغتنامه دهخدا
گله گاه . [ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) ناحیه ای از محال سبعه جزء ولایت خمسه است . (جغرافیای غرب ایران ص 116).
-
گاه خواب
لغتنامه دهخدا
گاه خواب . [ هَِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) خوابگاه . جای خوابیدن . تخت خواب : تا دو سه ماه دگر مر خلق را خواهم نموداز پی او گاه خوابی ساخته بر تخت خان .فرخی .
-
گاه صبح
لغتنامه دهخدا
گاه صبح . [ هَِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبحگاه . بامداد : چند پوشاند ز گاه صبح تا هنگام شام خاک را خورشید صورت گشتن این رنگین روا.ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 24).
-
گاه کوشش
لغتنامه دهخدا
گاه کوشش . [ هَِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وقت ِ جنگ . (مؤیدالفضلا) (آنندراج ).
-
گاه بد
لغتنامه دهخدا
گاه بد. [ ب َ / ب ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صیرفی . قسطار. قسطر. صراف . گهبد. جهبذ. || خزانه دار. رجوع به کهبد در برهان قاطع چ معین شود.
-
گاه سنج
لغتنامه دهخدا
گاه سنج . [ س َ ] (اِ مرکب ) وقت سنج . آلت اندازه گیری زمان .
-
گاه شمار
لغتنامه دهخدا
گاه شمار. [ ش ُ / ش ِ ] (نف مرکب ) کسی که گاه شماری کند. مقوم .
-
گاه شناس
لغتنامه دهخدا
گاه شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) وقت شناس .