کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاه صبح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کیمخت گاه
لغتنامه دهخدا
کیمخت گاه . [ م ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از اِست (در خر و اسب و مانند آنها). (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کفل . سرین : خر کیمخت گاه کرده سبیل برگروگان شبرو دباب .سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کینه گاه
لغتنامه دهخدا
کینه گاه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) میدان جنگ و جنگ گاه . (آنندراج ). میدان جنگ و کارزار و جای خصومت و نزاع . (ناظم الاطباء). رزمگاه . دارالحرب . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرانمایه دستور گفتش به شاه نبایَدْت رفتن بدان کینه گاه . دقیقی .بترسم ک...
-
گیرش گاه
لغتنامه دهخدا
گیرش گاه . [ رِ ] (اِ مرکب ) گرفتن جای . مکان گرفتن . || آنجا که گیرد. جایی که عمل اخذ و گرفتن کند چون هریک از دو دهانه ٔ انبر و یا گاز انبر از سوی درون . جانب درونی دهانه ٔ انبر یا گاز که معمولاً آژده است چون رویه ٔ سوهان : و در جمله احتیاط باید کرد...
-
گه گاه
لغتنامه دهخدا
گه گاه . [ گ َه ْ ] (ق مرکب ) مخفف گاهگاه : مگر که غالیه میمالی اندر او گه گاه وگرنه از چه چنان تافته است و غالیه بار. فرخی .قرآن که مهین کلام دانند آن راگه گاه نه بردوام خوانند آن را. (منسوب به خیام ).مرا ز عشق تو آن بس بود بتا که بودنظاره گاه دو چش...
-
گاه خواب
لغتنامه دهخدا
گاه خواب . [ هَِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) خوابگاه . جای خوابیدن . تخت خواب : تا دو سه ماه دگر مر خلق را خواهم نموداز پی او گاه خوابی ساخته بر تخت خان .فرخی .
-
گاه کوشش
لغتنامه دهخدا
گاه کوشش . [ هَِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وقت ِ جنگ . (مؤیدالفضلا) (آنندراج ).
-
گاه بد
لغتنامه دهخدا
گاه بد. [ ب َ / ب ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صیرفی . قسطار. قسطر. صراف . گهبد. جهبذ. || خزانه دار. رجوع به کهبد در برهان قاطع چ معین شود.
-
گاه بگاه
لغتنامه دهخدا
گاه بگاه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) وقت بیوقت : خارخار دل نازک شده از گوشه ٔ چشم مژه برهم زدن گاه بگاهی که تراست .شانی (از آنندراج و مجموعه ٔ مترادفات ص 295).
-
گاه بیگاه
لغتنامه دهخدا
گاه بیگاه . (ق مرکب ) مؤلف آنندراج گوید: گاه بگاه و گاه بیگاه ، وقت بیوقت ...و قیل بگاه وقت صباح و بیگاه وقت شام و هر دو ببای فارسی ، و این محل تأمل است . (آنندراج ) (بهارعجم ).
-
گاه جوی
لغتنامه دهخدا
گاه جوی . (نف مرکب ) آرزوکننده ٔ تاج و تخت . جستجوکننده ٔ سریر سلطنت و شاهی : از ایران سوی روم بنهاد روی پدر گاه جوی و پسر راه جوی .فردوسی .
-
گاه دود
لغتنامه دهخدا
گاه دود. (اِ مرکب ) دود کوره : پیری مرا بزرگری افکند ای شگفت بی گاه دود زردم و همواره سرف سرف . کسائی (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).در لغت فرس اسدی چ مرحوم اقبال ص 245 از قول کسائی چنین آمده : بی گاه و دود زردم و هموار سرف سرف .
-
گاه سنج
لغتنامه دهخدا
گاه سنج . [ س َ ] (اِ مرکب ) وقت سنج . آلت اندازه گیری زمان .
-
گاه شمار
لغتنامه دهخدا
گاه شمار. [ ش ُ / ش ِ ] (نف مرکب ) کسی که گاه شماری کند. مقوم .
-
گاه شماری
لغتنامه دهخدا
گاه شماری . [ ش ُ / ش ِ ] (حامص مرکب ) تقی زاده نوشته اند: اصطلاح «گاه شماری » را که با اصطلاح آلمانی تزایت رشنونگ و اصطلاح قدیم عربی معرفةالمواقیت وفق میدهد وضع و مطرداً آن را استعمال کرده ایم چه برای حساب زمان بدبختانه ما در فارسی اسم مأنوسی نداری...
-
گاه شناس
لغتنامه دهخدا
گاه شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) وقت شناس .