کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاه بیگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
bright time
گاه روشن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] دورهای در هر ماه قمری که در آن بیش از یکدوم قرص ماه روشن است متـ . روشنی 1
-
chronolith
گاهسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← واحد گاهچینهنگاشتی
-
chronological
گاهشمارشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] مربوط به گاهشماری یا مطابق با آن متـ . زمانی
-
chronology
گاهشماری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ترتیب روی دادن تغییرات و تحولات زبانی یا تنظیم این تغییرات به ترتیب زمان
-
grey time
گاه کبود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] دورهای در هر ماه قمری که در آن بین ربع تا نیمی از قرص ماه روشن است
-
touchdown 2
فرودتماسگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] لحظه یا نقطۀ تماس چرخها یا پایۀ ارابۀ فرود هواگَرد با سطح فرود در هنگام نشست
-
نوبت گاه
لغتنامه دهخدا
نوبت گاه . [ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب ) جائی که در آن بارگاه افراخته باشند. نوبتگه . (ناظم الاطباء) : یکی هفته به نوبت گاه خسروروان می کرد هر دم تحفه ای نو. نظامی .نهادش بر بساط نوبتی گاه به نوبت گاه خویش آمد دگر راه . نظامی . || جای نوبتیان . کشیک خ...
-
نوبتی گاه
لغتنامه دهخدا
نوبتی گاه . [ ن َ/ نُو ب َ ] (اِ مرکب ) نوبت گاه . نوبت گه : سوی نوبتی گاه خود بازگشت بلند اخترش باز دمساز گشت . نظامی .چه آگاهی که شبگردان این راه کجا دارند هر شب نوبتی گاه . نظامی (از آنندراج ).|| سرزمینی که در آن نوبتی خیمه به پا کرده باشند. (آنند...
-
نوحه گاه
لغتنامه دهخدا
نوحه گاه .[ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (اِ مرکب ) جای نوحه و عزا و ماتم . ماتمکده . ماتمسرا. عزاخانه . غمکده : یک روز به نوحه گاه مجنون می شد سخنی چو درّمکنون .نظامی .
-
نشانه گاه
لغتنامه دهخدا
نشانه گاه . [ ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آماج . هدف . آماجگاه : در زخم چنین نشانه گاهی سالیت نشسته گیر و ماهی . نظامی .او گرچه نشانه گاه درد است آخر نه چو من زن است مرد است . نظامی (لیلی و مجنون چ دستگردی ص 184). || جای معهود : حالی که بیاوری ز راهش ...
-
نظاره گاه
لغتنامه دهخدا
نظاره گاه . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) منظر. تماشاگه . که بر آن نظر افکنند. که بر آن به تماشا نظر افکنند. چشم انداز. منظره : مرا ز عشق تو آن بس بودبتا که بودنظاره گاه دو چشمم جمال تو گه گاه . سوزنی .نظاره گاهی هرچه خوشتر. (کلیله و دمنه ).اول شب نظاره...
-
نظاره گاه
لغتنامه دهخدا
نظاره گاه . [ ن َظْ ظا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) منظر. که بر آن نظر کنند. که آن را تماشا کنند. چشم انداز : جای نظاره گاه چشم ترازلف گلبوی و روی گلگون باد. مسعودسعد. || جائی که از آن نظر کنند. دیدگاه : ای رخ و زلفت چنانک ماه به مشکین کمندساخته نظاره گاه بر...
-
نقطه گاه
لغتنامه دهخدا
نقطه گاه . [ ق ُ طَ / طِ ] (اِ مرکب ) مرکز. محاط. نقطه گه . کنایه از مقصد حاجت و نیاز دیگران : چنین هفت پرگار بر گرد شاه در آن دایره شه شده نقطه گاه . نظامی .چو پرگار گردون بر آن نقطه گاه به پای پرستش بپیمود راه .نظامی .
-
نهاله گاه
لغتنامه دهخدا
نهاله گاه . [ ن ِ / ن َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) نهاله گه . (جهانگیری ) (برهان قاطع). شکارگاه و کمین گاه . (برهان قاطع) : از کُه ِ ری در نهاله گاه تو آیندروز شکار تو صد هزار شکاری . فرخی .نهاله گاه بخوشی چو لاله زاری گشت ز خون سینه ٔ رنگ و ز خون چشم پل...
-
نیفه گاه
لغتنامه دهخدا
نیفه گاه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) آنجای از تن آدمی که نیفه بر آن افتد. محتجز. (یادداشت مؤلف ). شقز.