کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گالِش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گالوش
لغتنامه دهخدا
گالوش . (اِ) در تداول عوام گالش را گویند. رجوع به گالش شود.
-
golosh
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گلسا، گالش
-
goloshes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گولوشها، گالش
-
دیوانگور
لغتنامه دهخدا
دیوانگور. [ وْ اَ ] (اِ مرکب ) انگور فرنگی .گالش انگور. گالش انگورک (این نام در رودسر متداول است ). (یادداشت مؤلف ). و رجوع به گالش انگور شود.
-
overshoes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرده ها، گالش، روکفشی
-
overshoe
دیکشنری انگلیسی به فارسی
overshoe، گالش، روکفشی
-
galosh
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گالوش، گالش، روکفشی، کفش لاستیکی
-
galoshes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گالوش، گالش، روکفشی، کفش لاستیکی
-
انگور فرنگی
لغتنامه دهخدا
انگور فرنگی . [ اَ رِ ف َ رَ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) بصورت درختچه های کوچک خاردار و میوه های گوناگون شبیه به انگور مانند انگور فرنگی درشت و انگور فرنگی قرمز و نرگس درختی دیده می شود. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 229). گالش انگور. رجوع به گالش انگور شود.
-
دزلی
لغتنامه دهخدا
دزلی . [ دِ ] (اِخ ) ده کوچک گالش نشینی است از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان . واقع در 10هزارگزی رحیم آباد و کنار رودخانه ٔ پل رود، با 100 تن سکنه . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
زبران
لغتنامه دهخدا
زبران . [ زَ ب َ ] (اِخ ) ده کوچک گالش نشین ، از دهستان اشکور، پایین بخش رودسر از شهرستان لاهیجان است که در 64 کیلومتری جنوب رودسرو 28 کیلومتری جنوب خاوری سی پل قرار دارد. در تابستان چند خانوار گله دار در آن ده ساکن اند ولی در زمستان بدون سکنه است . ...
-
موق
لغتنامه دهخدا
موق . (معرب ، اِ) سر موزه ، معرب است . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). صندل پیش بند. ج ، امواق . (از مهذب الاسماء). معرب موزه یا موکه ، گالش . گتر. (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، امواق . (دهار) (آنندراج ). معرب موزه ٔفارسی است مانند موزج . (از المعرب جوالی...
-
چوکده
لغتنامه دهخدا
چوکده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ) کفشی که گالش ها یعنی طایفه ای از دامداران جنگل نشین نواحی دیلمان و گیلان و مازندران در هنگام برف بپای خود می بندند تا در برف فرونروند. این کفش را بزبان اهل محل چوکده گویند. (از ایران باستان ج 2 ص 1083). چُغَتَه .
-
لودارابین
لغتنامه دهخدا
لودارابین . (اِخ ) ده کوچکی است گالش نشین از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع در 16هزارگزی جنوب باختری رحیم آباد. دارای 25 تن سکنه . محصول آن برنج ، ابریشم و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است و در تابستان اکثر سک...
-
لفور
لغتنامه دهخدا
لفور. [ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش سوادکوه شهرستان شاهی است . این دهستان در قسمت جنوب باختری شیرگاه و علیای دهستان بابل کنار واقع و منطقه ای است کوهستانی ، جنگلی و دارای هوای مرطوب و معتدل . آب آن از سه رودخانه ٔ پی رود، کرسنگ و ازر حاصل م...