کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
flue gas
گاز دودکش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] گاز و مواد حاصل از احتراق که از راه دودکش یا مجرا از کوره خارج میشود
-
gasification
گاز شدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] تبدیل هیدروکربنهای جامد یا مایع به سوخت گازی
-
گاز فشرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ← گاز طبیعی فشرده
-
perfect gas, ideal gas 2
گاز کامل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گاز حقیقی بسیار رقیقی که نیروهای بین مولکولی آن بسیار کم است
-
گاز مایع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ← گاز طبیعی مایع
-
rare gas
گاز نادر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ← گاز نجیب
-
noble gas
گاز نجیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] گازی از گروه هجده جدول تناوبی عناصر که تکاتمی است و جز در چند مورد، ازنظر شیمیایی بیاثر است متـ . گاز بیاثر inert gas گاز نادر rare gas
-
گاز نفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ← گاز نفت مایع
-
associated gas, gas-cap gas
گاز همراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] هیدروکربنهای گازیشکلی که بهصورت فاز گازی در شرایط دما و فشار مخازن نفتی وجود دارند
-
ionized gas
گاز یونیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گازی که بعضی از اتمها یا مولکولهای آن یونیدهاند
-
گاز انبری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گازانبر، قید) gāz[']ambori به شکل گازانبر.
-
biogas
زیستگاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] گاز تولیدشده در نتیجۀ تجزیۀ بیهوازی مواد آلی
-
power lever, throttle, thrust lever
دستهگاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] اهرمی در اتاقک خلبان که با آن میتوان دور یا توان موتور را تغییر داد
-
تخته گاز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - فر. ] (ق .) 1 - با فشار آخرین حد پدال گاز به طوری که وسیلة نقلیه بسیار تند حرکت کند. 2 - (عا.) بسیار تند و سریع .
-
گاز گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص م .) به دندان گرفتن ، دندان گرفتن .