کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gaze] (پزشکی) gāz پارچۀ لطیف، نازک، شبیه تور، و ضد عفونیشده که برای زخمبندی به کار میرود: گاز استریل.
-
گاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gaze] gāz ۱. (فیزیک) یکی از حالتهای سهگانۀ ماده که در آن مولکولها، میتوانند آزادانه حرکت کنند و حجم و شکل ثابتی ندارد؛ هر نوع مادۀ سیال و بیشکل که تمامی حجم ظرف را اشغال میکند و سطح آزاد ندارد.۲. (شیمی) [عامیانه] گاز طبیعی که به...
-
گاز
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - تور نازک و لطیف که برای بستن زخم به کار می رود. 2 - پدالی که در جلوی اتومبیل و در پیش پای راننده قرار دارد و با فشار دادن بر آن بنزین بیشتری به کاربراتور می رسد و اتومبیل سرعت بیشتری می گیرد.
-
گاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - قیچی ، قیچی آهن بری . 2 - ابزاری آهنی مانند انبر که با آن میخ را از جایی که در آن فرو رفته است بیرون می کشند. 3 - دندان .
-
گاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) علف ، علف چاروا.
-
گاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) گاژ، گاه .
-
گاز
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) بخار، ماده ای بی شکل ، سیُال و قابل گسترش .
-
گاز
دیکشنری فارسی به عربی
عضة , غاز
-
واژههای مشابه
-
گاز کربنیک
لغتنامه دهخدا
گاز کربنیک . [ ک َ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) به انیدرید کربنیک (Co2) اطلاق میشود که از ترکیب کربُن با اکسیژن بدست می آید گاز کربنیک بر اثر احتراق زغال ، تخمیر مایعات ، تنفس حیوانات و نباتات و غیره بدست می آید. گاز مزبور گازی است بی رنگ ، بی بو، دارا...
-
گاز کهن
لغتنامه دهخدا
گاز کهن .[ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان ، واقع در 60 هزارگزی شمال باختری راور و 10 هزارگزی شمال راه فرعی کوهبنان به راور، دارای 20 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گاز گرفتن
لغتنامه دهخدا
گاز گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) به دندان گرفتن . گزیدن به دندان که به دریدن نرسد. دندان گرفتن . ضَرس ؛ گزیدن . تضریس ؛ گزیدن به دندان . عض ّ و عضیض ؛ گزیدن یا به زبان گرفتن . اعضاض ؛ گزانیدن . تعضیض ؛ بسیار گزیدن لب از خشم و نیک گزیدن . (منتهی ...
-
گاز زدن
لغتنامه دهخدا
گاززدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) دندان زدن . دندان فروکردن . فروبردن دندان . بریدن با دندان جزئی از چیزی را برای خوردن : خیار را گاز زدن ، سیب را گاز زدن .
-
گران گاز
لغتنامه دهخدا
گران گاز. [ گ ِ ] (ص مرکب ) سخت گران فروش . دندان گرد. رجوع به گران فروش شود. || کسی که دندانهای درشت دارد.
-
ideal gas 1
گاز آرمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گازی که ذرات آن بینهایت کوچک و بدون برهمکنش محسوس باشد
-
real gas, imperfect gas
گاز حقیقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گازی که به علت برهمکنش بین مولکولی، خواص آن با خواص گاز آرمانی متفاوت است