کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گارومزنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Terminalia
گارومزنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از گارومزنگیان درختی بلند با حدود 100 گونه که در مناطق گرمسیری میرویند
-
واژههای مشابه
-
زنگی
واژگان مترادف و متضاد
حبشی، زنگباری، سیاهپوست
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (اِخ ) (امرای ...) رجوع به اتابکان الجزیره و شام شود.
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (اِخ ) ابن سنقر. رجوع به اتابکان فارس شود.
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (اِخ ) اتابک عمادالدین زنگی پسر آق سنقر. رجوع به اتابکان الجزیره و شام و عمادالدین و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 321 و 551 شود.
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ اورگ ازهفت لنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان صوفیان است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 245 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (ص نسبی )منسوب به زنگ . منسوب به قبایل سیاه پوست ساکن افریقای شرقی . زنگباری . سیاه پوست . (از فرهنگ فارسی معین ج 2 و 5). منسوب به زنگ . مصری . حبشی و مردم سیاه رنگ و مردم بیابانی و وحشی و مردم ابله . ج ، زنگیان . (ناظم الاطباء). باشنده...
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی .[ زَ ] (اِخ ) ابن مودود. رجوع به اتابکان سنجار و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 560 و تاریخ مغول اقبال شود.
-
زنگی
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص نسب .) سیاه پوست .
-
زنگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زنگ یا زنگبار، جزیرهای در سواحل افریقا که مردم آن سیاهپوستند) [قدیمی، مجاز] zangi سیاهپوست: ◻︎ چو شب گشت چون روی زنگی سیاه / نه خورشید پیدا نه تابندهماه (فردوسی۴: ۳۰۲۹).
-
زنگی
دیکشنری فارسی به عربی
زنجي
-
Combretaceae
گارومزنگیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از موردسانانِ درختی یا درختچهای بالارونده و معمولاً همیشهسبز با گُلآذین خوشهای (raceme) و گلهای غالباً کوچک چهار تا پنجقطعهای با ده پرچم و مادگی دو تا پنجبرچهای تحتانی
-
گارون زنگی
لغتنامه دهخدا
گارون زنگی . [ رُ زَ ] (اِ مرکب ) نامی است که در بندر عباس به بادام هندی دهند. رجوع به بادام هندی شود.