کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کی شکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کی شکن
لغتنامه دهخدا
کی شکن . [ ] (اِخ ) پسر «کی بهمن » که به دست ترکان گرفتار و کشته شد. (از مجمل التواریخ و القصص ص 46).
-
واژههای مشابه
-
کَيْ
فرهنگ واژگان قرآن
تا
-
کی کی
لغتنامه دهخدا
کی کی . (اِخ ) دهی از دهستان نوده چناران است که در بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع است و 335 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
باب کی کی
لغتنامه دهخدا
باب کی کی . (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 7هزارگزی جنوب ساردوئیه ، 6هزارگزی جنوب راه مالرو جیرفت - ساردوئیه . دارای 3 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
پیش، () ()،()()کی، ()کی.
لهجه و گویش تهرانی
از پیش
-
هر کی هر کی
واژهنامه آزاد
[ ص.، اِ ] (هر+کی+هر+کی) اوضاع بی قانون را می گویند. بی حساب و کتاب. آشفته بازار. شیر تو شیر «مملکت هر کی هر کی» « مگر مملکت هرکی هرکی است؟!» «هر چی هر چی و هر کی هر کی نیست و حقوق و وظایف، استدلال دارند. (روزنامه کیهان، 22/9/1389 به نقل از رحیم پور ...
-
کی شاه
لغتنامه دهخدا
کی شاه . [ ک َ / ک ِ ] (اِخ ) فردوسی در شاهنامه دو بار کیومرث را کی شاه خوانده است : سپه کرد و نزدیک او راه جست همی تخت و دیهیم کی شاه جست . (شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 14).برفتند با سوکواری و دردز درگاه کی شاه برخاست گرد. (شاهنامه ایضاً ص 15).رجوع به «کی...
-
کی گشتاسب
لغتنامه دهخدا
کی گشتاسب . [ ک َ / ک ِ گ ُ ] (اِخ ) رجوع به گشتاسب شود.
-
کی اپیوه
لغتنامه دهخدا
کی اپیوه . [ ک َ اَ پی وَ ] (اِخ ) پسر کیقباد است . این اسم در اوستا «کوی آئیپی ونگهو» آمده است . (یشتها تألیف پورداود ج 2، ص 224).
-
کی اردشیر
لغتنامه دهخدا
کی اردشیر. [ ک َ اَ دَ ] (اِخ ) بهمن بن اسفندیار، ملقب به درازدست . پادشاه کیانی . (مفاتیح العلوم خوارزمی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کی ارمین
لغتنامه دهخدا
کی ارمین . [ ک َ اَ ] (اِخ ) نام یکی از چهار پسر کیقباد است . (برهان ). نام پسر کوچکتر از چهار پسر کیقباد است . (ناظم الاطباء) : نخستین چو کاوس باآفرین کی آرش دوم بد، سوم کی پشین چهارم کی ارمین کجا بود نام سپردند گیتی به آرام و کام . فردوسی .رجوع به ...
-
کی افره
لغتنامه دهخدا
کی افره . [ ] (اِخ ) کی افره بن کیقباد. به روایتی گویند پدر کیکاوس بوده است . (از مجمل التواریخ و القصص ص 29).
-
کی بشتاسب
لغتنامه دهخدا
کی بشتاسب . [ ک َ ب ِ ] (اِخ ) پادشاه کیانی ، و لقب او هربذ است یعنی عابد نار. (مفاتیح العلوم خوارزمی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کی پشین
لغتنامه دهخدا
کی پشین . [ ک َ پ َ ] (اِخ ) نام یکی از چهار پسر کیقباد است ، و به جای بای فارسی نون مکسور هم به نظر آمده است . (برهان ) (آنندراج ). نام پسر سوم از چهار پسر کیقباد. (ناظم الاطباء). در اوستا، کوپیشینه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : کنون از بزرگان زنی برگ...