کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کین آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کین آزمایی
لغتنامه دهخدا
کین آزمایی . (حامص مرکب ) جنگ آزمائی . جنگاوری . رزم آوری : در صف کین آزمایی خسروا هر ساعت است بازو و تیغ تو را مردی و برهانی دگر.سوزنی .
-
کین آور
لغتنامه دهخدا
کین آور. [ وَ ] (نف مرکب ) بهادر. غضبناک و جنگجو. (ناظم الاطباء). جنگاور. جنگجو. رزم آور : و دیگر از ایران زمین هرچه هست که آن شهرها را تو داری به دست بپردازی و خود به توران شوی ز جنگ و ز کین آوران بغنوی . فردوسی .ستاره شناسان و دین آوران سواران جنگی...
-
کین آوری
لغتنامه دهخدا
کین آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) جنگاوری . جنگجویی . رجوع به مدخل قبل شود. || انتقامجوئی . خونخواهی : میان ار ببستی به کین آوری به ایران نکردی کسی سروری . فردوسی .وگر بازگونه بود داوری که شه میل دارد به کین آوری . نظامی .کرم کن نه پرخاش و کین آوری که ع...
-
کین اندیش
لغتنامه دهخدا
کین اندیش . [ اَ ] (نف مرکب ) که قصد انتقام دارد.که در اندیشه ٔ انتقام جویی است . کینه جو : بی گمان شد که گور کین اندیش خواندش ازبهر کینه خواهی خویش .نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 75).
-
کین پرور
لغتنامه دهخدا
کین پرور. [ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) کین اندیش . که در اندیشه ٔ انتقامجویی است . بدخواه . بداندیش : تو دین پروری خصم کین پرور است فرشته دگر اهرمن دیگر است .نظامی .
-
کین پژوه
لغتنامه دهخدا
کین پژوه . [ پ َ ](نف مرکب ) کینه جو. انتقامجو. کینه خواه : سرانجام پیران بیامد ز کوه مرا برد نزدیک آن کین پژوه .فردوسی .
-
کین توز
لغتنامه دهخدا
کین توز. (نف مرکب ) این لغت مرکب است از کین و توز به معنی کینه کش و صاحب کینه که تلافی کننده ٔ بدی باشد، چه کین به معنی کینه و توز به معنی کشیدن آمده است . (برهان ) (آنندراج ). کینه کش و صاحب کینه و تلافی کننده ٔ بدی . (ناظم الاطباء). انتقام گیرنده ....
-
کین توزنده
لغتنامه دهخدا
کین توزنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کین توز. انتقام گیرنده . منتقم : تا بود در سینه ٔ من رسته مهر خدمتت چرخ کین توزنده کی بیند به چشم کین مرا؟ سوزنی .رجوع به کین توز شود.
-
کین توزی
لغتنامه دهخدا
کین توزی . (حامص مرکب ) انتقام کشی . (فرهنگ فارسی معین ). انتقامجویی : بر اولیا و بر اعدای خود به لطف و به عنف به مهربانی معروفی و به کین توزی . سوزنی .رجوع به کین توز شود. || جفاکاری . ستمگری . بی لطفی . نامهربانی . خصومت ورزی : رای تو به کین توزی د...
-
کین جو
لغتنامه دهخدا
کین جو. (نف مرکب ) رجوع به کین جوی شود.
-
کین جوک
لغتنامه دهخدا
کین جوک . (اِ) خین جوک . (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به خین جوک شود.
-
کین جوی
لغتنامه دهخدا
کین جوی . (نف مرکب ) انتقامجو. کینه جو : چه جویی مهر کین جویی که با اوحدیث مهرجویی درنگیرد. خاقانی .رجوع به کینه جوی شود. || جنگجو. دلاور. جنگ آور. رزمجوی : ز گردان کین جوی سیصدهزارسپه داشت شایسته ٔ کارزار. اسدی .بزد خیمه و صدهزار از سران گزین کرد کی...
-
کین جویی
لغتنامه دهخدا
کین جویی . (حامص مرکب ) کینه جویی . انتقامجویی . انتقام کشی . رجوع به کین جوی و کینه جویی شود. || جنگ آوری . جنگ طلبی . جنگجویی . رجوع به کین جوی شود.
-
کین خواه
لغتنامه دهخدا
کین خواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) کین خواهنده . انتقام جوینده . (فرهنگ فارسی معین ). انتقام گیرنده . کینه جو. انتقام کشنده : وگر خون اورا بریزی به دست که کین خواه او در جهان ایزد است . فردوسی .به تدبیری چنین آن شیر کین خواه رعیت را برون آورد بر شاه ...
-
کین خواهی
لغتنامه دهخدا
کین خواهی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) انتقام جویی . (فرهنگ فارسی معین ). خونخواهی . دشمنی . خصومت : آنچه به کین خواهی از تو آید فردانه ز قباد آمد ای ملک نه ز بهمن . فرخی .چو کین خواهی ز خسرو کردبهرام ز کین خسروان خسرو شدش نام . نظامی .ز کین خواهی کید...