کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کینونت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کینونت
/keynunat/
معنی
۱. آفرینش؛ خلقت.
۲. پدید آمدن؛ بودن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کینونت
لغتنامه دهخدا
کینونت . [ ک َ نو ن َ ] (ع مص ) کینونة. کینونه . بودن . (فرهنگ فارسی معین ). بودن . (غیاث ). بودن . هست شدن . موجود شدن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کینونة و کینونه شود. || (اِمص ) آفرینش و پیدایش . (غیاث ). آفرینش . کون . (فرهنگ فارسی م...
-
کینونت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَینونة] [قدیمی] keynunat ۱. آفرینش؛ خلقت.۲. پدید آمدن؛ بودن.
-
واژههای همآوا
-
کینونة
لغتنامه دهخدا
کینونة. [ ک َ نو ن َ ] (ع مص ) بودن . (ترجمان القرآن ) (آنندراج ). بودن و هست شدن . کون . کیان . (منتهی الارب ). حادث شدن . کون . کیان . (از اقرب الموارد). رجوع به کینونه و کینونت شود. || (اِمص ) آفرینش .پیدایش . (آنندراج ). رجوع به کینونه و کینونت ش...
-
جستوجو در متن
-
کینونة
لغتنامه دهخدا
کینونة. [ ک َ نو ن َ ] (ع مص ) بودن . (ترجمان القرآن ) (آنندراج ). بودن و هست شدن . کون . کیان . (منتهی الارب ). حادث شدن . کون . کیان . (از اقرب الموارد). رجوع به کینونه و کینونت شود. || (اِمص ) آفرینش .پیدایش . (آنندراج ). رجوع به کینونه و کینونت ش...
-
کینونه
لغتنامه دهخدا
کینونه . [ ک َ نو ن َ / ن ِ ] (از ع ، مص ) بودن . (فرهنگ فارسی معین ) : همه مرادهای هردوجهانی چون نردبان پایه است به یک مراد، و آن کینونه است فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر. (معارف بهاء ولد ص 26، از فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) آفرینش . کون . (فرهنگ فا...
-
خمیرة
لغتنامه دهخدا
خمیرة. [ خ َ رَ ] (ع اِ) خمیرمایه . برازده . مایه خمیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || طبیعت . طبع. طینت . طویت . کیان . کینونت . فطرت . نهاد. گهر. گوهر. خلقت . جبلت . آب و گل . ذات . (یادداشت بخط مؤلف ). || مقوا که کنند نه از ...
-
قیمومت
لغتنامه دهخدا
قیمومت . [ ق َ م َ ] (ع اِمص ) سرپرستی . قیمی . قیم بودن . (فرهنگ فارسی معین ): هنوز بعض کشورهای ضعیف تحت قیمومت دولتهای بزرگند. قیمومت مانند «شیخوخت » در هیچیک از منابعی که در دسترس ماست دیده نمیشود و اصلاً این وزن به اجوف یایی اختصاص دارد و حال آنک...
-
نفس
لغتنامه دهخدا
نفس . [ ن َ ] (ع اِ) جان . روح . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از دهار) (از مهذب الاسماء). روان . (ناظم الاطباء). قوه ای است که بدان جسم زنده ، زنده است . (از مفاتیح ) : خواهی پادشاه و خواهی جز پادشاه ه...