کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیلوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کیلوس
/kilus/
معنی
مایعی شیریرنگ که در اثر جذب مواد غذایی از رودۀ کوچک، در عروق لنفاوی یافت میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیلوس
لغتنامه دهخدا
کیلوس . [ ک َ / کی ] (معرب ، اِ) به یونانی به معنی پخته و رسیده باشد و به اصطلاح اطبا اولین طبخی را گویند که غذا در معده می یابد. (برهان ) (آنندراج ). غذا که در معده طبخ اول یافته مثل آش جو می گردد. (غیاث ). مایعی که در امعای دقاق تولید می شودو منتج ...
-
کیلوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) kilus مایعی شیریرنگ که در اثر جذب مواد غذایی از رودۀ کوچک، در عروق لنفاوی یافت میشود.
-
کیلوس
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِ.) مواد غذایی داخل معده که با شیرة معده و دیاستازهای معده آمیخته و مخلوط شده و به صورت مایعی کمابیش غلیظ در آمده ، قیلوس .
-
جستوجو در متن
-
chyle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چایلد، کیلوس، قیلوس
-
lacteal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lacteal، شیر بر، کیلوس بر، شیری
-
lacteals
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lacteals، شیر بر، کیلوس بر
-
chyles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چیلی، کیلوس، قیلوس
-
کولوسی
لغتنامه دهخدا
کولوسی . [ ] (اِخ ) شهری از شهرهای فریجیه و برتلی قریب به نقطه ٔ اتصال رود کیلوس و میندر و نزدیک شهرهای «هیراپولیس » و «لاودکیه » واقع بود. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
باب الکبد
لغتنامه دهخدا
باب الکبد. [ بُل ْ ک َ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) رگی است که کیلوس از آن بتوسط رگهای موسوم بفروع الباب در کبد نفوذ کند.
-
پکه
لغتنامه دهخدا
پکه . [ پ ِ ک ِ ] (اِخ ) ژان . طبیب و کالبدشکاف فرانسوی . متولد در دیپ مولد 1622 و وفات 1674 م . او کاشف مجاری کیلوس است .
-
محدب
لغتنامه دهخدا
محدب . [ م ُ ح َدْ دَ ] (ع ص ) احدب . خلاف مقعر. (ازاقرب الموارد). مقابل مقعر. مقابل گود و فرورفته . کنج . کوژ. دوتا. (یادداشت مرحوم دهخدا). و منه محدب الکبد و مقعرها. (اقرب الموارد). حدبه دار و کوژپشت و برآمده . (ناظم الاطباء) : پس بدان رگ بزرگ که ا...
-
ماساریقا
لغتنامه دهخدا
ماساریقا. (معرب ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) روده بند . (از فرهنگ فارسی معین ).بند طویل صفاقی است که روده ٔ باریک را به جدار خلفی شکم متصل می کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جگر،کیلوس را از معده و از روده ها می کشد و آلت وی اندر کشیدن کیلوس شاخهای مارسایق...
-
راستینی
لغتنامه دهخدا
راستینی . (ص نسبی ) حقیقی . واقعی . و القولنج بالحقیقة هو اسم لما کان السبب فیه بالامعاء الغلاظ قولون ... و ان کان فی الامعاء الدقاق فالاسم المخصوص به بحسب المتعارف الصحیح . (قانون ابن سینا ص 232) : و کیلوس اندر جگر پخته شود و غذا راستینی شود و غذاء ...
-
خلاء
لغتنامه دهخدا
خلاء. [ خ َ ] (ع مص ) تهی گردیدن آن منزل از اهل خود. منه : خلا المنزل من اهله خلواً و خلاء. || خلوت کردن کسی با مرد خود. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خلا الرجل بنفسه خلوة و خلاء. || افتادن مرد بجایی تهی که کسی بوی مزاحمت...