کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیلو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کیلو
/kilu(o)/
معنی
۱. واحد اندازهگیری وزن، برابر با هزارگرم؛ کیلوگرم.
۲. هزار (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کیلوبایت، کیلومتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیلو
لغتنامه دهخدا
کیلو. (اِ) کولاب و تالاب . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). استخر و تالاب را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). استخر. تالاب . آبگیر. (فرهنگ فارسی معین ). || خندق و مغاک . (ناظم الاطباء). || آنجای از کنار رودخانه که مردمان در آنجابدن خود را می شوی...
-
کیلو
لغتنامه دهخدا
کیلو. [ ل ُ ] (فرانسوی ، پیشوند) پیشوندی است در زبانهای اروپایی که تعیین می کند که واحدی هزار بار تکثیر شده : کیلوگرم . کیلووات . || (اِ) کیلوگرم (در فرانسوی هم به همین معنی به کار رود). (فرهنگ فارسی معین ).
-
کیلو
لغتنامه دهخدا
کیلو. [ ی َ ] (اِ) علف شیران و علف خرس را گویند، و آن میوه ای است صحرایی شبیه به سیب کوچک و آلوچه ، و عربان زعرور خوانندش . (برهان ) (از آنندراج ). زعرور. (ناظم الاطباء). کیَل . زالزالک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیَل شود.
-
کیلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: kilo] kilu(o) ۱. واحد اندازهگیری وزن، برابر با هزارگرم؛ کیلوگرم.۲. هزار (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کیلوبایت، کیلومتر.
-
کیلو
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) به معنی هزار است و برای تعیین واحدهای دستگاه متری به کار می رود: کیلوگرم ، کیلومتر.
-
واژههای مشابه
-
کيلو
دیکشنری عربی به فارسی
يک کيلوگرم معادل هزارگرم
-
نیم کیلو
لغتنامه دهخدا
نیم کیلو. (اِمرکب ) وزنه ای معادل پانصد گرام . نصف یک کیلوگرام .
-
کيلو واط
دیکشنری عربی به فارسی
کيلووات
-
کیلو سیکل
دیکشنری فارسی به عربی
دورة بالکيلو
-
کیلو گرم
دیکشنری فارسی به عربی
کيلوغرام
-
یک هزارم کیلو گرم
دیکشنری فارسی به عربی
غرام
-
دیروز یک کیلو برنج خریدم.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hezze ye kilu berenǰ-em behri. طاری: heze-m yek kilu berenǰ behri. طامه ای: hezze i kilu beranǰ-om bo:ri. طرقی: hezze yak kilu-m berenǰ behri. کشه ای: hezze yek kilu berenǰ-em behri. نطنزی: hezze ye kilu berenǰ-om bahri.
-
جستوجو در متن
-
kilogram
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کیلوگرم، کیلو گرم، کیلو، هزار گرم