کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیف بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کیف و کتاب
فرهنگ گنجواژه
وسائل مدرسه.
-
کیف و کم
فرهنگ گنجواژه
چون و چند.
-
جستوجو در متن
-
حظ کردن
واژگان مترادف و متضاد
محظوظشدن، لذت بردن، حظ بردن، کیف کردن
-
revel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوش بگذره، کیف، شادی کردن، لذت بردن، عیاشی کردن
-
تلذذ
واژگان مترادف و متضاد
۱. تمتع، حظ، کیف، لذت ۲. لذت بردن
-
pleasure
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لذت، خوشی، عیش، انبساط، شهوترانی، کیف، خوش وقتی، لذت بردن، خوشایند بودن
-
pleasures
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لذت، خوشی، عیش، انبساط، شهوترانی، کیف، خوش وقتی، لذت بردن، خوشایند بودن
-
حظ بردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. لذتبردن، کیف کردن، خوشی کردن ۲. بهرهور شدن، بهرهمند شدن
-
متعة
دیکشنری عربی به فارسی
لذت , خوشي , برخورداري , کيف , عيش , شهوتراني , انبساط , بخشيدن , خوشايند بودن , لذت بردن , رفتار کردن , تلقي کردن , مورد عمل قرار دادن
-
کيس
دیکشنری عربی به فارسی
کيسه , کيسه کوچک , کيف پول , چنته , درجيب گذاردن , بلعيدن , گوني , جوال , پيراهن گشاد و کوتاه , شراب سفيد پر الکل وتلخ , يغما , غارتگري , بيغما بردن , اخراج کردن يا شدن , درکيسه ريختن
-
مقس
لغتنامه دهخدا
مقس . [ م َ ] (ع مص ) در آب فرو بردن . || پرکردن خیک را. || شکستن چیزی را. || روان شدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شعر گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): هو یمقس الشعر کیف شاء؛ ای یقوله مستعارة من المقس فی ال...
-
ارغیداد
لغتنامه دهخدا
ارغیداد. [ اِ ] (ع مص ) بریده شدن شیر و تمام ناخفتن آن . (منتهی الأرب ). || در آمیخته و مشتبه شدن هر چیزی . (منتهی الأرب ). بهم آمیختن شیر غلیظ و رقیق . (کنزاللغات ). || شک بردن در رأی و تدبیر خود که چگونه صدور یابد. (کنزاللغات ). المرغادّ؛ الشاک ...
-
حال کردن
لغتنامه دهخدا
حال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیف کردن . طرب . شعف . وجد. (غیاث اللغات ). || در تداول عامه ٔ فارسی زبانان ، لذت بردن از ساز و آواز رامشگر و امثال آن . لذت بردن از سماع یا منظر خوبرویی : دیشب نظر در آینه ٔ خط و خال کردخال و خطی بدید که افتاد و حال ...
-
حظ
لغتنامه دهخدا
حظ. [ ح َظظ ] (ع اِ) بهره . (مهذب الاسماء) (دهار) (تفلیسی ) (صراح ) (مجمل ).بهر. نصیب . بخش . تیر. قسم . حصة. سهم . نباوة. (مهذب الاسماء). یا خاص است به بهره ٔ خیر و فضل : از گردش زمانه همه حظ و قسم توتابنده روز باد و شکفته بهار باد. مسعودسعد.نصیب تس...
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ َرر ] (ع مص ) فریفتن و بیهوده امیدوار کردن کسی را. (منتهی الارب ). غرور.غِرَّة. (اقرب الموارد). || با دهانه ٔ تیغبا کسی چیزی کردن که شبیه قتل و ذبح باشد: غر فلان فلاناً؛ فعل به ما یشبه القتل و الذبح بغرار الشفرة. غرور. غِرَّة. (اقرب الموارد)....