کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جزایی
فرهنگ واژههای سره
کیفر
-
أَثَاماً
فرهنگ واژگان قرآن
سزا-مجازات - کیفر سخت
-
خَادِعُهُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
کيفر دهنده نيرنگ آنان است
-
گیفر
لغتنامه دهخدا
گیفر. [ گ َ / گ ِ ف َ ] (اِ) لهجه ای در کیفر که به معنی مجازات باشد. رجوع به کیفر شود.
-
جزادهنده
لغتنامه دهخدا
جزادهنده . [ ج َ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پاداش و کیفر دهنده . آنکه مزد یا کیفر عملی را بدهد. رجوع به جزا دادن شود.
-
نسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nasaq ۱. نظموترتیب.۲. روش.۳. مجازات؛ کیفر.〈 نسق کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] سیاست کردن؛ تنبیه کردن؛ کیفر دادن.
-
بادافراه
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِمر.) جزا، کیفر بدی .
-
عقوبة
دیکشنری عربی به فارسی
جزا , کيفر , مجازات , تاوان , جريمه
-
penalties
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجازات، جریمه، کیفر، تاوان، جزا
-
یاسا
واژگان مترادف و متضاد
۱. قانون ۲. سزا، سیاست، قصاص، کیفر
-
مجازات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مجازاة] mojāzāt ۱. جزا دادن؛ پاداش دادن.۲. (اسم) کیفر.
-
عقوبت
فرهنگ فارسی معین
(عُ بَ) [ ع . عقوبة ] (اِ.) کیفر، شکنجه .
-
punish
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنبیه کردن، مجازات کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن
-
payoffs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مزایا، نتیجه نهایی، پرداخت، جزای کیفر
-
punishing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجازات، مجازات کردن، تنبیه کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن