کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیفرخواست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کیفرخواست
/keyfarxāst/
معنی
ادعانامۀ دادستان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیفرخواست
لغتنامه دهخدا
کیفرخواست . [ ک َ / ک ِ ف َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) (اصطلاح حقوق ) ادعانامه ٔ دادستان (مدعی العموم ). (فرهنگ فارسی معین ).
-
کیفرخواست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (حقوق) keyfarxāst ادعانامۀ دادستان.
-
کیفرخواست
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (اِمر.) ادعانامة دادستان (مدعی العموم ).
-
کیفرخواست
دیکشنری فارسی به عربی
بيان الإتهام
-
جستوجو در متن
-
بيان الإتهام
دیکشنری عربی به فارسی
کيفرخواست
-
bill of indictment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لایحه کیفرخواست
-
ادعانامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (حقوق) 'edde'ānāme نوشتهای که دادستان به دادگاه میدهد و در آن برای کسی که مرتکب جرمی شده درخواست مجازات میکند؛ کیفرخواست.
-
ادعانامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. م ِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - هر نوشته ای که دعوی و ادعایی را علیه کسی یا کسانی دربرداشته باشد. 2 - نوشته ای رسمی که به وسیلة آن دادستان و یا مقام دیگری از دادگاه صالحه برای متهم به ارتکاب جرمی تقاضای رسیدگی و مجازات می کند، کیفرخواست .