کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیص
لغتنامه دهخدا
کیص . (ع ص ) دشوارخوی نیک بخیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بدخوی و نیک بخیل . (ناظم الاطباء). تنگ خلق ، و گویند بسیار بخیل . (از اقرب الموارد). || پستک نازک اندام پرگوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوتاه بالای نازک اندام پرگوشت . (ناظم الاطباء) (از...
-
کیص
لغتنامه دهخدا
کیص . [ ک َ ] (ع اِ) بخل تمام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رفتار شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ) سخت بخیل . (اقرب الموارد). || کوتاه اندام نازک استخوان پرگوشت . (از اقرب الموارد).
-
کیص
لغتنامه دهخدا
کیص . [ ک َ ] (ع مص ) بددل و سخت گردیدن از چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ): کاص الرجل کیصاً و کَیَصاناً و کیوصاً؛ بددل و سست گردید از چیزی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || تنها خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). تنها خوردن طعام را. (منتهی الارب ...
-
کیص
لغتنامه دهخدا
کیص . [ ک َی ْ ی ِ ] (ع ص ) کیص [ کی ] . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
کیص
لغتنامه دهخدا
کیص . [ ی َ ] (ع ص ) سخت پی . کیَص ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به مدخل بعد شود.
-
کیص
لغتنامه دهخدا
کیص . [ ی َص ص ] (ع ص ) سخت پی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
کیس
لغتنامه دهخدا
کیس . (اِ) چین و شکنج را گویند. (برهان ) (آنندراج ). چین و تاه و شکنج . (ناظم الاطباء). چین . شکنج . چروک (پوست و پارچه و غیره ). (فرهنگ فارسی معین ). نورد. چین . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کیس افتادن در جامه ؛ چین و چروک پیدا کردن . رجوع به ت...
-
کیس
لغتنامه دهخدا
کیس . (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس میان کوه ، سردسیر، جایی با هوای درست و نعمت بسیار. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 135).
-
کیس
لغتنامه دهخدا
کیس . (ع اِ) کیسه ٔ سیم و زر، لأنه یجمعها. ج ، اکیاس ، کیَسة. (منتهی الارب ). کیسه ٔ سیم و زرو توبره و خریطه . (آنندراج ). به عربی توبره و خریطه را خوانند. (برهان ). کیسه ای که در آن درم و دینار ریزند. (ناظم الاطباء). آنچه در آن درهم و دینار و مروار...
-
کیس
لغتنامه دهخدا
کیس . [ ک َ ] (ع اِمص ، اِ) زیرکی . خلاف حمق . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). زیرکی و فطانت . ضد حماقت . (ناظم الاطباء). عقل و ظرافت و فطنت و نیک تأنی کردن در کارها، و در حدیث است : «هذا من کیس ابی هریرة»؛یعنی این امر از فقه و فطنت ابوهریره است نه از...
-
کیس
لغتنامه دهخدا
کیس . [ ک َ ] (ع مص ) زیرک شدن ، کیاسة مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زیرک و فطن گردیدن . (ناظم الاطباء): کاس الغلام یکیس کیسا و کیاسة؛ یعنی زیرک و ظریف و باوقار گردید. (از اقرب الموارد). || به زیرکی غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). چیره شدن در ک...
-
کیس
لغتنامه دهخدا
کیس . [ ک َی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن ابی کیس . محدث است . (منتهی الارب ).
-
کیس
لغتنامه دهخدا
کیس . [ ک َی ْ ی ِ ] (ع ص ) زیرک . (دهار). زیرک و ظریف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زیرک و ظریف و باکیاست . ج ، کَیْسی ̍ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیرک و دانا. (غیاث ). زیرک . باهوش . ج ، اکیاس . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در صنعت اصح...
-
کیس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اکیاس] [قدیمی] kayyes زیرک.