کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کیش
/kiš/
معنی
۱. دین؛ مذهب.
۲. [قدیمی] روش؛ آیین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آیین، دین، شرع، شریعت، طریقت، طریقه، مذهب، مسلک، مشرب، نحله
۲. ترکش، تیردان، جوله
۳. روسری، مقنعه
۴. شمشاد
دیکشنری
creed, faith, religion
-
جستوجوی دقیق
-
کیش
لغتنامه دهخدا
کیش . (اِ) دین و مذهب . (فرهنگ رشیدی ). به معنی دین و مذهب و ملت هم آمده است . (برهان ). مرادف آیین و مذهب است . (آنندراج ). ملة. (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). در اوستا، تکئشه (اعتراف ، عهد). پهلوی ، کش . ارمنی ، کش . در اوستا، تکئشه درمورد...
-
کیش
لغتنامه دهخدا
کیش . (اِخ ) از شهرهای اکد بوده است . (ایران باستان ج 1 ص 113).
-
کیش
لغتنامه دهخدا
کیش . (اِخ ) شهری است به ماوراءالنهر نزدیک سمرقند که در این زمان او را شهر سبز خوانند. (فرهنگ اوبهی ). رجوع به کش شود.
-
کیش
لغتنامه دهخدا
کیش . (اِخ ) نام جزیره ای است در دریای پارس ، جواهرآلات فاخر و مروارید و قطعه و بالشهای زردوز از آنجا آرند، و هوای آن به غایت گرم باشد. (از صحاح الفرس ). نام جزیره ای است که به هرموز مشهور است ، و وجه تسمیه اش به این نام آن است که چون بر بلندیهای اطر...
-
کیش
واژگان مترادف و متضاد
۱. آیین، دین، شرع، شریعت، طریقت، طریقه، مذهب، مسلک، مشرب، نحله ۲. ترکش، تیردان، جوله ۳. روسری، مقنعه ۴. شمشاد
-
کیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kēš] kiš ۱. دین؛ مذهب.۲. [قدیمی] روش؛ آیین.
-
کیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kiš ۱. (ورزش) در شطرنج، حالتی که در آن شاه بهوسیلۀ یکی از مهرههای حریف تهدید میشود.۲. (شبه جمله) (ورزش) در شطرنج، هنگام کیش دادن به شاه حریف گفته میشود.۳. (شبه جمله) [عامیانه] هنگام دور کردن پرندگان به کار میرود.
-
کیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kiš نوعی پارچه از جنس کتان؛ خیش.
-
کیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kiš = ترکش
-
کیش
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) دین ، مذهب ، آیین .
-
کیش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - پر مرغ (مطلقاً). 2 - پری که بر تیر نصب می کردند (خصوصاً) تیر چارکیش : تیر چهار پر.
-
کیش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جعبه ، تیردان .
-
کیش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نوعی پارچه که از کتان بافند.
-
کیش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - حرکتی در بازی شطرنج که باعث تهدید شاه شده و شاه ناگزیر به تغییر خانه خود می شود. 2 - کلمه ای برای راندن پرندگان .
-
کیش
دیکشنری فارسی به عربی
ايمان , دين