کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیسه صابون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کیسه دوزی
لغتنامه دهخدا
کیسه دوزی . [ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) کیسه دوختن . کیسه ساختن . ساختن و درست کردن کیسه : کاسه بندی چه خواهی از مجنون کیسه دوزی چه خواهی از طرار؟ اوحدی .|| (اِ مرکب ) جای دوختن کیسه .
-
کیسه ده
لغتنامه دهخدا
کیسه ده . [ س ِ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان هرازپی است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 100 تن سکنه دارد. این ده معروف به ناصرآباد می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کیسه کاغذ
لغتنامه دهخدا
کیسه کاغذ. [ س َ / س ِ غ َ ] (اِ مرکب ) کیسه ای که کاتبان و مستوفیان کاغذهای نوشته در آن می نهادند و آن در طول ، اندکی بیش از شبری و به عرض ، به پهنای پنج انگشت فراهم آورده بود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کیسه کش
لغتنامه دهخدا
کیسه کش . [ س َ / س ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) دلاک که شوخ تن را با کیسه برگیرد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه در حمام بدن کسان را کیسه مالد تا چرک بیرون آید. دلاک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیسه کشیدن شود.
-
کیسه کشی
لغتنامه دهخدا
کیسه کشی . [ س َ / س ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کیسه کش . دلاکی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیسه کش و کیسه کشیدن شود.
-
کیسه گشا
لغتنامه دهخدا
کیسه گشا. [ س َ / س ِ گ ُ ] (نف مرکب ) گشاینده ٔ کیسه . توسعاً، آنچه حوائج زندگی را برطرف کند. آنچه مایه ٔ رفع احتیاجات باشد : حجره ٔ آهنین نگر حقه ٔآبگینه بین لعل در این و زر در آن کیسه گشای زندگی .خاقانی .
-
کیسه مال
لغتنامه دهخدا
کیسه مال . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) دلاک و شخصی که در حمام بدنهای مردم به کیسه مالش دهد. (آنندراج ). دلاک و آنکه در حمام کیسه بر بدن می مالد. (ناظم الاطباء). کیسه کش : سعی آن چنان خوش است که مانند کیسه مال از پرهنر ز کیسه ٔ خالی برآورد. محسن تأثیر (...
-
کیسه وران
لغتنامه دهخدا
کیسه وران . [ س َ / س ِ وَ ] (اِ مرکب ) حیوانات کیسه دار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کیسه داران شود.
-
گران کیسه
لغتنامه دهخدا
گران کیسه . [ گ ِ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) کنایه از ممسک و بخیل . (آنندراج ).
-
کیسۀ آب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← درونشامۀ رویان
-
pouch
کیسهبالشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] کیسۀ بالشمانند تهیهشده از ورقههای یکلایه یا چندلایۀ پلاستیکی که از آن برای بستهبندی غذا استفاده شود
-
bag-in-drum
کیسهدربشکه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی بستهبندی عموماً برای مایعات که در آن مادۀ غذایی را درون کیسه میریزند و درزگیری میکنند و سپس کیسه را برای افزایش مقاومت در برابر فشار در درون بشکه قرار میدهند
-
bag-in-box
کیسهدرجعبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی بستهبندی که در آن مادۀ غذایی را درون کیسه میریزند و درزگیری میکنند و سپس کیسه را در درون جعبه قرار میدهند
-
کیسۀ صفرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← زَهره
-
pollen sac
کیسۀ گَرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] محفظهای در بساک که محتوی دانههای گَرده است