کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کیار
/kiyār/
معنی
تنبلی؛ کاهلی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
indolent, lazy
-
جستوجوی دقیق
-
کیار
لغتنامه دهخدا
کیار. (ع مص ) دنب برداشتن اسب در دویدن ، و الفعل من ضرب او نصر. (منتهی الارب ). دمب برداشتن اسب وقت دویدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
کیار
لغتنامه دهخدا
کیار. [ کیا / ک ُ ] (اِ) کاهلی . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 127). به معنی کاهلی باشد. (برهان ) (آنندراج ). کاهلی . تنبلی . (ناظم الاطباء) : خماردار همه ساله باکیار بودبسا سرا که جدا کرد از او زمانه خمار. دقیقی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- بی کیار ؛ ...
-
کیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kiyār تنبلی؛ کاهلی.
-
کیار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کاهلی ، تنبلی .
-
واژههای مشابه
-
بی کیار
لغتنامه دهخدا
بی کیار. [ کیا / ک ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بجلدی . بچالاکی . بی کاهلی . (یادداشت مؤلف ). با زرنگی . تند : مرد مزدور اندر آغازید کارپیش او دستان همی زدبی کیار. رودکی .بدو گفت بهرام شو پایکاربیاور که سرگین کشد بی کیار. فردوسی .بر مهتر زرق شد بی کیارکه ...
-
بی کیار
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مرکب از بی + کیار (= تنبلی؛ کاهلی)] [قدیمی] bikiyār تند؛ سریع؛ بیدرنگ: ◻︎ مرد مزدور اندرآغازید کار / پیش او دستان همیزد بیکیار (رودکی: ۵۳۶).
-
واژههای همآوا
-
کیعر
لغتنامه دهخدا
کیعر. [ ک َ ع َ ] (ع اِ) شیربچه ٔ فربه .(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بیگیار
لغتنامه دهخدا
بیگیار. (ص مرکب ) بی کیار. بموجب فرهنگ ولف بمعنی زرنگ و چالاک است ، و گیار را جهانگیری تنبل معنی کرده است . (از لغات شاهنامه ص 66) : بر مهتر زرق شد بیگیار که بَرْسَم یکی زو کند خواستار. فردوسی .بدو گفت بهرام شو پایکاربیاور که سرگین کشد بیگیار . فردوس...
-
اندرآغازیدن
لغتنامه دهخدا
اندرآغازیدن . [ اَ دَ دَ ] (مص مرکب ) شروع کردن : مرد مزدور اندر آغازید کارپیش او دستان همی زد بی کیار. رودکی .و رجوع به آغازیدن شود.
-
دره گرم
لغتنامه دهخدا
دره گرم . [ دَرْ رَ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد. واقع در 44هزارگزی شمال باختری بروجن و 4هزارگزی راه شلمزار به بروجن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
ده نو
لغتنامه دهخدا
ده نو. [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد. واقع در40هزارگزی شمال باختری بروجن . دارای 807 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ محلی . راه آن فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
موسی آباد
لغتنامه دهخدا
موسی آباد. [ سا ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد واقع در 24 هزارگزی خاور بروجن با 136 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).