کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ککی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ککی
لغتنامه دهخدا
ککی . [ ک َ ] (اِ) ککه است که فضله وافگندگی و غایط آدمی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). ککه . سرگین آدمی . (انجمن آرا). و رجوع به ککه شود.
-
جستوجو در متن
-
کَک و مَک
فرهنگ گنجواژه
خالهای روی صورت. ککی مکی=دارای خال صورت.
-
ککا
لغتنامه دهخدا
ککا. [ ک َ ] (اِ) کَکی . سرگین و فضله ٔ آدمی را گویند. و به هندی کسی که آن را جمع نماید ککچی گویند و در اصل گه است .(انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به ککی و ککه شود.
-
ککه
لغتنامه دهخدا
ککه . [ ک َک َ / ک ِ ] (اِ) فضله و افگندگی آدمی ، و به عربی براز و غایط گویند. (برهان ). به هندی کسی که آن را جمع کند ککچی گویند و در اصل گه است . (انجمن آرا). سرگین و ککه ٔ آدمی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ککی و در تکلم اصفهانی بکسر اول است اما ج...