کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کژ گردانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عصل
لغتنامه دهخدا
عصل . [ ع َ ] (ع مص ) خمیدن . (از منتهی الارب ). || کژ گردانیدن ، گویند: عصل العود؛ یعنی کژ گردانید چوب را،و اگر کجیش سرشتی باشد فعلش از باب سمع آید. (از منتهی الارب ). کژ گردانیدن . (از اقرب الموارد). || شاش کردن . (از ناظم الاطباء): عصل الصبی ؛ آن ...
-
مصاعرة
لغتنامه دهخدا
مصاعرة. [ م ُ ع َ رَ ] (ع مص ) کژ گردانیدن رخسار را از تکبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کج گردانیدن روی خود را از تکبر. (ناظم الاطباء). رخ کژبکردن . (تاج المصادر بیهقی ). رخ کژ کردن . (دهار).
-
تلویج
لغتنامه دهخدا
تلویج . [ ت َل ْ ] (ع مص ) کژ گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
تعقیف
لغتنامه دهخدا
تعقیف . [ ت َ ] (ع مص ) گوژ گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کژ گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعویج . مأخوذ من العقاف و هو داء بأخذ الشیات فی قوائمها حتی یعوجها. (بحر الجواهر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
اطاشة
لغتنامه دهخدا
اطاشة.[ اِ ش َ ] (ع مص ) کژ کردن تیر را از هدف . (از اقرب الموارد). به یک سو انداختن تیر را از نشانه و مایل گردانیدن از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بچسبانیدن تیر از نشانه . (تاج المصادر بیهقی ).
-
تعویج
لغتنامه دهخدا
تعویج . [ ت َع ْ ] (ع مص ) گوژ کردن . (زوزنی ). کژکردن . (دهار). کژ گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کج کردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || به عاج ترکیب دادن چیزی را و مرصع ساختن به آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
احنف
لغتنامه دهخدا
احنف . [ اَ ن َ ] (ع ص ) کج پای . کژپای . آنکه پای کژ دارد چنانکه نرانگشتهای پا سوی یکدیگر سپرد. آنکه هردو انگشت سترگ او بسوی انسی چسبیده باشد. (زوزنی ). آنکه درسینه ٔ قدم وی کژی بود. کسی که در پای کژی دارد و میل کنان رود. آنکه بر پشت قدم از طرف انگش...
-
اصارة
لغتنامه دهخدا
اصارة. [ اِ رَ ] (ع مص ) اصارة چیزی ؛ به چیزی تغییر دادن و دگرگون کردن آن از صورتی به صورت دیگر یا از حالتی به حالت دیگر. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). تصییر. بازگرداندن چیزی را ومیل دادن او را بسوی آن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). گردانیدن و بچسبانید...
-
مصاباة
لغتنامه دهخدا
مصاباة. [ م ُ ] (ع مص ) خواندن بیت را و راست نکردن . || بر روش ِ بایست جاری نکردن سخن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || در نیام کردن شمشیر را مقلوب . (منتهی الارب ). شمشیر کژ در نیام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). شمشیر را مقلوباً در نیام کردن ،...
-
گردن
لغتنامه دهخدا
گردن . [ گ َ دَ ] (اِ) پهلوی گرتن ، کردی گردن ، افغانی وبلوچی گردن ، وخی و شغنی گردهن و سریکلی گردهان . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). معروف است و به عربی جید و عنق خوانند. (برهان ). ج ، گردنها. رَقَبَه . مَطنَب . عَطَل . (منتهی الارب ). یال . (فرهنگ ...
-
دندان
لغتنامه دهخدا
دندان . [ دَ ] (اِ) سن . (ترجمان القرآن ) (از برهان ) . هر یک از ساختمان های سخت استخوانی که در دو فک بالا و پایین مهره داران (یا در بسیاری از مهره داران پست ) در سایر استخوانهای جدار دهان یا حلق جایگزین اند و برای گرفتن و جویدن غذا و نیز به عنوان سل...
-
راست کردن
لغتنامه دهخدا
راست کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استقامت بخشیدن . مستقیم کردن . باستقامت درآوردن . از انحناء باستقامت بردن . مقابل کج کردن و خم کردن : گردن ادبار بشکن پشت دولت راست کن پای بدخواهان ببند و دست نیکان برگشای . منوچهری .اقامة؛ راست کردن کژی کسی را: اَقا...
-
آوردن
لغتنامه دهخدا
آوردن . [ وَ دَ ] (مص ) (از: آ، به معنی سوی یا به معنی سلب + بردن ) بردن بسوی کسی . ایتاء. اجأه . اِتیان . مقابل بردن : ز چیزی که از بلخ بامی ببردبیاورد و یکسر به گهرم سپرد. فردوسی .بگیریدش از پشت آن پیل مست به پیش من آریدبسته دو دست . فردوسی .بسیند...