کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کژچشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کژچشم
لغتنامه دهخدا
کژچشم . [ ک َ چ َ /چ ِ ] (ص مرکب ) به معنی کژبین است . (آنندراج ). لوچ . کاج . احول . (ناظم الاطباء). رجوع به کژبین و لوچ و احول شود.
-
جستوجو در متن
-
اشزر
لغتنامه دهخدا
اشزر. [ اَ زَ ] (ع ص ) کژچشم . مؤنث : شَزْراء. (از مهذب الاسماء). شَزْراء از چشمها؛ سرخ مانند چشم شیر و شخص خشمناک . (از اقرب الموارد). || لبن اشزر؛ شیر سرخ . (از اقرب الموارد).
-
کژبین
لغتنامه دهخدا
کژبین . [ ک َ ](نف مرکب ) کژبیننده . کژچشم . (آنندراج ). لوچ چشم . احول . (ناظم الاطباء). دوبین . (فرهنگ فارسی معین ). || بدخواه . نابکار. (ناظم الاطباء) : ما زان دغل کژبین شده با بی گنه در کین شده گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا.مولوی (از فره...
-
کژنظر
لغتنامه دهخدا
کژنظر. [ ک َ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) احول . کج بین . بدنگاه . (ناظم الاطباء). کژبین . کژچشم . لوچ . || که براستی و درستی ننگرد. که راست نبیند : هرآنکه دید ترا با پدر همی گویدکه دیده ٔ دل داناش کژنظر نبود. سوزنی .|| حسود. رشکین . بدخواه . || بدبین . بدنگاه...
-
دوبین
لغتنامه دهخدا
دوبین . [ دُ ] (نف مرکب ) دوبیننده . کاژ. کژ. کلیک . کژچشم . چپ . احدر. کلک . احول . لوچ .که چشم وی یک چیز را دو بیند. کلاژه . کج بین . لوش . آنکه یک چیز را دو بیند. (یادداشت مؤلف ) : احول از چشم دوبین در طمع خام افتاد. حافظ.|| دورو. منافق . || ثنوی...
-
کاژ
لغتنامه دهخدا
کاژ. (ص ) لوچ و احول . کاج . کج بین . کژبین . دوبین . (ناظم الاطباء) : به یک پای لنگ و به یک دست شل به یک چشم کور و به یک چشم کاژ. معروفی .ای تیغ زبان آخته بر قافله ٔ ژاژچشمت بطمع مانده سوی نان کسان کاژ. ناصرخسرو.از فصیحان و ظریفان پاک شد روی زمین در...
-
کلیک
لغتنامه دهخدا
کلیک . [ ک َ] (اِ) تخم گل را گویند و عربان بزرالورد خوانند. (برهان ). تخم گل را گویند. (آنندراج ). تخم گل سرخ . (ناظم الاطباء). || پرنده ای را نیز گویند که به نحوست مشهور است و آن را جغد و کوف و بوم نیز گویند. (برهان ). بوم و جغد را نیز گویند چنانکه ...
-
لوچ
لغتنامه دهخدا
لوچ . (ص ) چپ . احول . دوبین . چشم گشته . کژچشم . کول . (حاشیه ٔ لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ). لوج . کلیک . (لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ). کاج . کاژ. ناراست بین . کلک . کژ. باحِوَل . احول چشم و معیوب . (اوبهی ). دوبیننده . کلاژ. کلاژه . این کلمه با کلمه ٔ ...
-
احوال
لغتنامه دهخدا
احوال . [ اِح ْ ] (ع مص ) احال اﷲ الحول َ؛ تمام کرد خدا سال را. || مسلمان شدن . || محال گفتن . || خداوند شتران نازاینده گردیدن با گشن یافتن . || بحال دیگر شدن . || بجای دیگر شدن . احوال حول ؛ گشتن سال بر... رسیدن سال را. یکساله شدن . || احوال شی ٔ؛ س...
-
کلاژه
لغتنامه دهخدا
کلاژه . [ ک َ ژَ / ژ ] (ص ) کاج . (فرهنگ جهانگیری ). لوچ و کاج و احول . (برهان ) (ازناظم الاطباء). کلاژ. (آنندراج ). کلاژ، کلاز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). دوبین . لوش . کج بین . کج چشم . کژچشم . دو بیننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حسودت دید مانن...
-
احول
لغتنامه دهخدا
احول . [ اَ وَ ] (ع ص ) مرد که چشمش حولاء باشد. صاحب حول . کژچشم . (زوزنی ) (السامی ) (مهذب الاسماء) (زمخشری ). کج چشم . کژ. کاژ. کاج . کوچ . کلک . کلیک . کلیک چشم . (دستور). چپ . دوبین . دوبیننده . اخلف . (منتهی الارب ). کسی که یک چیز را دو بیند. (غ...