کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کژمژزبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کژمژزبان
/kažmažzabān/
معنی
۱. کسی که زبانش لکنت دارد و نمیتواند درست حرف بزند.
۲. کودکی که بهتازگی سخنگفتن را یاد گرفته است: ◻︎ طفل چهل روزۀ کژمژزبان / پیر چهلساله بر او درسخوان (نظامی۱: ۳۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کژمژزبان
لغتنامه دهخدا
کژمژزبان . [ ک َ م َ زَ ] (ص مرکب ) طفلی را گویند که نو به سخن درآمده زبانش به کلمات فصیح جاری نشده باشد. (آنندراج ). کودکی که تازه بسخن آمده و زبانش به کلمات درست و فصیح روان نشده باشد. (برهان ) (انجمن آرا). آنکه زبانش در تکلم گیرد یعنی بعض حروف را ...
-
کژمژزبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kažmažzabān ۱. کسی که زبانش لکنت دارد و نمیتواند درست حرف بزند.۲. کودکی که بهتازگی سخنگفتن را یاد گرفته است: ◻︎ طفل چهل روزۀ کژمژزبان / پیر چهلساله بر او درسخوان (نظامی۱: ۳۶).
-
جستوجو در متن
-
کژمژزبانی
لغتنامه دهخدا
کژمژزبانی . [ ک َ م َ زَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کژمژزبان . || لکنت . لُثغَت . (یادداشت مؤلف ).
-
زبان شکسته
لغتنامه دهخدا
زبان شکسته . [ زَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کژمژزبان . لال پتی : گویی زبان شکسته و گنگ است بت تراترکان همه شکسته ز بانگ تواند نون . عماره .رجوع به ناظم الاطباء ذیل شکسته زبان شود.
-
درس خوان
لغتنامه دهخدا
درس خوان . [ دَ خوا / خا ] (نف مرکب ) درس خواننده . خواننده ٔ درس . آنکه درس خواند. شاگرد را گویند و شخصی که پیش کسی چیزی بخواند. (برهان ). شاگرد. (شرفنامه ٔمنیری ). محصل . (ناظم الاطباء). علم خوان : آدم به گاهواره ٔ او بود شیرخوارادریس هم به مکتب او...
-
الکن
لغتنامه دهخدا
الکن . [ اَ ک َ ] (ع ص ) کندزبان . (دهار) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). مؤنث آن لَکناء. (مهذب الاسماء). ج ،لُکن . (المنجد). کندزبان درمانده بسخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکسته زبان . (مهذب الاسماء). تمنده . (صحاح الفرس ). آنک...
-
شکسته زبان
لغتنامه دهخدا
شکسته زبان . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ زَ ] (ص مرکب ) الکن . گرفته زبان . (ناظم الاطباء). آنکه زبان فصیح ندارد یا لکنت داشته باشد.(آنندراج ). الثغ. الکن . آنکه ادای حروف از مخارج بخوبی نتواند و دال را بجای کاف و لام را بجای راء و مانند آن تلفظ کند. کژمژزبا...
-
کج مج
لغتنامه دهخدا
کج مج . [ ک َ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بسیار خمیده و معوج . (ناظم الاطباء). کج و کوله . کج و معوج .- کج مج رفتن ؛ معوج و ناراست رفتن . (ناظم الاطباء) : کج مج می رود این چرخ بسی بی تاب است پشت آئینه ٔ افلاک مگر سیماب است . سالک یزدی (از آنندراج ).- ...