کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کژطبع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کژطبع
لغتنامه دهخدا
کژطبع. [ ک َ طَ ](ص مرکب ) که طبعی منحرف و ناراست دارد : اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب گر ذوق نیست ترا کژطبع جانوری .سعدی (گلستان ).
-
جستوجو در متن
-
کژطبعی
لغتنامه دهخدا
کژطبعی . [ ک َ طَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کژطبع.
-
بی ذوق
لغتنامه دهخدا
بی ذوق . [ ذَ / ذُو ] (ص مرکب ) (از: بی + ذوق ) بی مزه .(ناظم الاطباء). || بی سلیقه . آنکه مابین خوبی و بدی فرق نگذارد. (ناظم الاطباء). آنکه قوه ٔ تمیز زیبائی و جمال ندارد. (یادداشت مؤلف ). آنکه نتواند زیبائیها را احساس کند. مقابل با ذوق : گر ذوق نی...
-
راست طبع
لغتنامه دهخدا
راست طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) که طبعی معتدل دارد. روان طبع. خوش ذوق .خوش سلیقه . مقابل کژطبع. اهل دل و حال : مرا یکدم از دست نگذاشتی که با راست طبعان سری داشتی . (بوستان ).چون جاه و جلال و حسن و رنگ آمد و بوآخر دل آدمی نه سنگست و نه روآن کس که نه راست ط...
-
طرب
لغتنامه دهخدا
طرب . [ طَ رَ ] (ع اِمص ) شادمانی .(منتهی الارب ) (آنندراج ). فرح . فیریدگی . کروز. کروژ.نشاط. رامش . خوشی . خوشدلی . سرور. نشاط کردن و شاد شدن و شادی و نشاط و با لفظ کردن مستعمل : با دوست به خرگاه طرب کردن عُشاق خوشتر بود اکنون و طرب کردن گلزار. امی...
-
حالت
لغتنامه دهخدا
حالت . [ ل َ ] (ع اِ)گشت ِ هر چیزی . حال . || کیفیت آدمی و آنچه آدمی بر آنست . طریقة. (منتهی الارب ). وضع. شأن . (المنجد). حال : کلة. حیبة. حوبة. حسة. حاذة. (منتهی الارب ). ج ، حال ، حالات : تبّة؛ حالت سخت . (منتهی الارب ) : از آن شرح کردن نباید که ...
-
جانور
لغتنامه دهخدا
جانور. [ ن َ / ن ِ / ن ْ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از جان + پسوند اتصاف ور. در پهلوی جانور حیوان زنده . حیوان جانور گویا. حیوان ناطق . (دانشنامه ص 5 س 5) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مطلق حیوان . (بهار عجم ) (آنندراج ). زنده . حی . حیوان . (ناظم الاط...
-
ذوق
لغتنامه دهخدا
ذوق . [ ذَ ] (ع مص ) چشیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). ذَواق . مذاق . مذاقة. چاشنی گرفتن . || آزمودن مزه ٔ چیزی . امتحان طعم شیئی . || آزمودن . (زوزنی ) (دهار) (ادیب نطنزی ). || خوردن مقداری قلیل از چیزی . || (ا...
-
طبع
لغتنامه دهخدا
طبع. [ طَ ] (ع اِ) سرشت که مردم بر آن آفریده شده . ج ، طباع . (منتهی الارب ). خوی . (دستور اللغة ادیب نطنزی ). طبیعت . (مهذب الاسماء). آخشیج . (فرهنگ خطی اسدی متعلق به نخجوانی ). سرشت . (مقدمة الادب زمخشری ). خلقت . فطرت . طینت . خمیره . جبلت . نهاد....