کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کپی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کپی
/kapi/
معنی
=میمون١: ◻︎ شیری که پیل بشکنَد از بیم تیغ تو / اندر ولایت تو چو کپی رَوَد ستان (فرخی: ۳۳۰).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رونوشت، کپیه، مسوده، نسخه
برابر فارسی
روگرفت
فعل
بن گذشته: کپی کرد
بن حال: کپی کن
دیکشنری
carbon, copy, counterpart, duplicate, facsimile, image, replication, spit, spitting image
-
جستوجوی دقیق
-
کپی
لغتنامه دهخدا
کپی . [ ک َ ] (اِخ ) محله ای در ناحیت آمل . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 153).
-
کپی
لغتنامه دهخدا
کپی . [ ک َ / ک َپ ْ پی ] (اِ) میمون . بوزینه . اَبوزَنَه . بوزنه . حَمْدونه . (یادداشت مؤلف ). قرد. (ترجمان القرآن ). میمون را گویند عموماً و میمون سیاه راخصوصاً و به زبان علمی هند نیز میمون را کپی می گویند و آن جانوری است شبیه به آدمی . (برهان ). ...
-
کپی
واژگان مترادف و متضاد
رونوشت، کپیه، مسوده، نسخه
-
کپی
فرهنگ واژههای سره
روگرفت
-
کپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kapik] ‹کبی، گپی، گبی› (زیستشناسی) [قدیمی] kapi =میمون١: ◻︎ شیری که پیل بشکنَد از بیم تیغ تو / اندر ولایت تو چو کپی رَوَد ستان (فرخی: ۳۳۰).
-
کپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: képi] kepi کلاه لبهدار سفری.
-
کپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: copie] kopi ۱. تصویری که بهوسیلۀ دستگاه فتوکپی از نسخۀ اصلی گرفته میشود.۲. آنچه عیناً از از نوشتۀ دیگر رونویسی میشود.۳. تصویری که از روی تصویر دیگر ترسیم میشود.۴. [مجاز] کاملاً شبیه کسی یا چیزی.
-
کپی
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ فر. ] (اِ.) تصویری که از روی مدرک یا سند اصلی بگیرند، فتوکپی ، روگرفت ، رونوشت (فره ).
-
واژههای مشابه
-
کپی دار
لغتنامه دهخدا
کپی دار. [ ک َپ ْ پی ] (نف مرکب ) قَرّاد. (دهار). دارنده ٔ میمون . مربی میمون . بوزینه دار. آنکه بوزینه دارد و تربیت و نگهداری کند.
-
کپی رایت
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فر. ] (اِمر.) حق انحصاری پدیدآورندة اثر برای بهره برداری مادی و معنوی از اثر ادبی ، هنری یا صنعتی خود، حق نشر (فره ).
-
پلی کپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: polycopie] polikopi ۱. عمل تکثیر از نوشتهای به نسخههای متعدد.۲. (اسم) دستگاهی که نوشتهای را به تعداد زیاد چاپ میکند.
-
جستوجو در متن
-
carbon copy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کپی کپی، رونوشت کاربنی
-
kepis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کیپس، کپی، کلاه کپی