کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کپک زده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کپک قارچی
دیکشنری فارسی به عربی
قالب
-
blue mould
کپک آبیفام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نوعی بیماری قارچی در مرکبات و سیب و توتون که نشانۀ عمومی آن آبی شدن پوست و حاشیههای سفید کمرنگ است
-
speckled snow mould/ speckled snow mold
کپک برفی خالدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] کپک برفی ناشی از گونههای تیفولا (Typhula) که در آن سختینههای (sclerotium) قارچ در لابهلای جُلینه یا در بافت گیاه آلوده به وجود میآید
-
pink snow mould/ pink snow mold
کپک برفی صورتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] کپک برفی ناشی از مونوگرافلا نیوالیس (Monographella nivalis) که در آن جُلینۀ قارچ صورتیرنگ است
-
sooty mould/ sooty mold, dark mildew
کپک دودهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بیماری ناشی از قارچهای پودهرُست که در آن سطح اندامهای رویشی و زایشی گیاه به رنگ تیره درمیآید
-
mildew resistance
مقاومت به کپکزدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] توانایی پوشش برای مقاومت در برابر رشد قارچهایی که میتوانند موجب بیرنگی و درنهایت تجزیۀ پوشش شوند
-
کپک روی غذا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: purt طاری: pürt طامه ای: purt طرقی: pürt کشه ای: kapak نطنزی: purt
-
جستوجو در متن
-
mildew
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کپک زده، کپک، زنگ گیاهی، پرمک، بادزدگی، کپک زدن
-
moldier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مولدیر، کپک زده، کهنه و فاسد
-
mouldier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشروب، کپک زده، کهنه و فاسد
-
moldiest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مولدین، کپک زده، کهنه و فاسد
-
کپره زده
لغتنامه دهخدا
کپره زده . [ ک َ پ َ رَ / رِ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چیزی که کپره گرفته باشد. کپک زده . سفیدک زده . کره زده . کلاش گرفته . متکرج . اورگرفته . اورزده . رجوع به کپک زده شود. || شوخ گرفته . پینه بسته .
-
mouldiest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قالب بندی شده، کپک زده، کهنه و فاسد
-
متعفن
دیکشنری عربی به فارسی
کپک زده , کهنه وفاسد , بوي ناگرفته , پوسيده , کهنه , فاسد , خراب , زنگ زده , روبفساد
-
mouldy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ریخته گری، کپک زده، کهنه و فاسد