کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کپه گذاشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
callusing mound
کُپۀ پینهزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] تودۀ خاکی که قلمهها را در آن قرار میدهند تا محل زخم ترمیم یابد و پینه تولید شود
-
bulk strength
استحکام کُپهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] میزان استقامت مکانیکی هر واحد حجم جسم جامد
-
bulk density
چگالی کپهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] وزن واحد حجم جسم که فضاهای خالی را نیز در بر میگیرد متـ . چگالی ظاهری apparent density
-
mound layering, stooling, stool layering
خواباندن کپهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] نوعی خواباندن که در آن ساقه را از چندسانتیمتری خاک قطع میکنند و بر روی آن بهتدریج خاک میریزند تا شاخههای جدید تولید و بهمرور ریشهدار شود
-
bulk method
روش کپهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوعی بستار تلاطم که در آن شکل نیمرخ قائم هر متغیر از پیش فرض میشود
-
صدف دو کپه ای
دیکشنری فارسی به عربی
بلح البحر , عضلة
-
دارای دو کپه
دیکشنری فارسی به عربی
ثنائي الصمام
-
صدف دو کپه
دیکشنری فارسی به عربی
ثنائي الصمام
-
جستوجو در متن
-
wadded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
wadded، کپه کردن، لایی گذاشتن، فشردن
-
پندلیس
واژهنامه آزاد
پَندِلیس= تمرگیدن، کپه مرگ را گذاشتن
-
wads
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حشرات، نمد، کهنه، لایی، تودهکاه، توده، کپه کردن، لایی گذاشتن، فشردن
-
wad
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واد، نمد، کهنه، لایی، تودهکاه، توده، کپه کردن، لایی گذاشتن، فشردن
-
banked
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بانکدار، در بانک گذاشتن، کپه کردن، بلند شدن بطور متراکم، بانکداری کردن، روی هم انباشتن
-
مصرف
دیکشنری عربی به فارسی
کنار , لب , ساحل , بانک , ضرابخانه , رويهم انباشتن , در بانک گذاشتن , کپه کردن , بلند شدن (ابر يا دود) بطور متراکم , بانکداري کردن
-
حشوة
دیکشنری عربی به فارسی
پرکردن , پرشدگي (دندان) , هرچيزيکه با ان چيزيرا پرکنند , لفاف , لا يي , پرکني , قيمه , گيپا , بوغلمه , چاشني , کهنه , نمد , استري , توده کاه , توده , کپه کردن , لا يي گذاشتن , فشردن