کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کپسول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کپسول
/kapsul/
معنی
۱. (پزشکی) دارویی که مواد دارویی آن را در پوستهای ژلاتینی قرار میدهند.
۲. (پزشکی) پوشهای استوانهایشکل از جنس ژلاتین حاوی دارویی به شکل پودر.
۳. ظرف استوانهای با سری گنبدیشکل برای نگهداری گاز، مایع، پودر، و مانند آن: کپسول آتشنشانی.
۳. (زیستشناسی) میوۀ خشک که بهوسیلۀ سرپوش یا منافذی باز میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کپسول
لغتنامه دهخدا
کپسول . [ ک َ ] (فرانسوی ، اِ) پوشینه ای ژلاتینی و به اندازه های مختلف که گردها و گاهی مایعات و روغنهای دارویی را به جهت مخفی نگاه داشتن طعم بد آنها در درون آن جای میدهند. || چاشنی تفنگ . || محفظه ٔ فلزی نگهداری اکسیژن را. || گونه ای میوه ٔ خشک شکوفا...
-
capsule 3
کپسول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] 1. غلافی حلشدنی معمولاً از ژلاتین، برای در بر گرفتن مقدار معینی از دارو 2. یکی از اشکال دارویی بهصورت غلاف یا پوششی حلشدنی حاوی مادۀ دارویی
-
کپسول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: capsule] kapsul ۱. (پزشکی) دارویی که مواد دارویی آن را در پوستهای ژلاتینی قرار میدهند.۲. (پزشکی) پوشهای استوانهایشکل از جنس ژلاتین حاوی دارویی به شکل پودر.۳. ظرف استوانهای با سری گنبدیشکل برای نگهداری گاز، مایع، پودر، و مانند آ...
-
کپسول
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ فر. ] (اِ.) 1 - غشا یا پوشش یا ساختار دیگری که بافت یا اندامی را دربر - می گیرد. 2 - پوشش لعاب مانندی معمولاً از جنس پلی ساکارید که لایه ای محافظ به دور برخی باکتری ها می سازد، پوشینه . (فره ). 3 - دارویی که دارای پوشش ژلاتینی شبیه به کپسول اس...
-
کپسول
دیکشنری فارسی به عربی
ختم , کبسولة
-
واژههای مشابه
-
دارای خصوصیات کپسول
دیکشنری فارسی به عربی
کبسولي
-
جستوجو در متن
-
capsular
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کپسول، دارای خصوصیات کپسول
-
encapsulate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کپسول کردن، در محفظهای قرار دادن، بصورت کپسول دراوردن، در کپسول گذاردن
-
کبسول
لغتنامه دهخدا
کبسول . [ ک َ ] (فرانسوی ، اِ) کپسول . رجوع به کپسول شود.
-
کاپسول
لغتنامه دهخدا
کاپسول . (فرانسوی ، اِ) کپسول . به لغت «کپسول » رجوع شود.
-
capsulated
فرهنگ لغات علمی
کپسول شده
-
capsule
فرهنگ لغات علمی
کپسول
-
کاشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cachet] (پزشکی) [منسوخ] kāše کپسول.