کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کپ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کپ
/kop/
معنی
ظرف شیشهای بزرگ و دهانتنگ برای سرکه، آبغوره، یا شراب؛ غرابه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دهان، دهن، فم
دیکشنری
carafe, demijohn
-
جستوجوی دقیق
-
کپ
لغتنامه دهخدا
کپ . [ ک ُ ] (اِ) به زبان شیرازی قرابه ٔ بزرگ شیشه ای را گویند و کوچک را کبچه گویند. (آنندراج ). قسمی شیشه ٔ بسیار بزرگ برای شراب و سرکه وآب غوره و امثال آن . شیشه های بزرگ قرابه بخصوص پوشال گرفته . (یادداشت مؤلف ). شیشه ٔ ته پهن و دهان باریک که در ...
-
کپ
لغتنامه دهخدا
کپ . [ ک ُ ] (اِ) دهن باشد و به عربی فم گویند. (برهان ). دهان . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). فم . (فرهنگ فارسی معین ) : من دهان پیش توکنم پر بادتا زنی بر کپم تو زابگرا. رودکی .گفتم آن زلف و کپت گیرم در دست بگفت ارفع الدرهم خذ منه عناقیدرطب . س...
-
کپ
لغتنامه دهخدا
کپ . [ ک ُ ] (اِ) نامی که در رودسر و دیلمان لاهیجان به زیرفون دهند. (یادداشت مؤلف ). یکی ازگونه های زیزفون که در جنگلهای سواحل بحر خزر فراوان می روید. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زیرفون شود.
-
کپ
واژگان مترادف و متضاد
دهان، دهن، فم
-
کپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kop ظرف شیشهای بزرگ و دهانتنگ برای سرکه، آبغوره، یا شراب؛ غرابه.
-
کپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کب، آکب› (زیستشناسی) [قدیمی] kop دهان: ◻︎ از لجاج خویشتن بنشستهای / اندراین پستی لپ و کپ بستهای (مولوی: لغتنامه: کپ).
-
کپ
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) بیرون و اندرون دهان .
-
کپ
واژهنامه آزاد
بهت و حیرت
-
واژههای مشابه
-
کُپْ
لهجه و گویش گنابادی
kop در گویش گنابادی یعنی ترسیدن ، جفت کردن ، وحشت کردن ، ریختن ، برعکس کردن ظرف ، خمیده راه رفتن
-
کِپ
لهجه و گویش بختیاری
kep کیپ، بسته، به هم فشرده.
-
کُپ
لهجه و گویش تهرانی
ظرف شیشهای غرابه با حجم حدود 12 لیتر
-
کپ آمدن
لغتنامه دهخدا
کپ آمدن . [ ک َ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، حال مرغی است که می خواهد بچه بگذارد. (جمالزاده ، یکی بود یکی نبود) (فرهنگ فارسی معین ).
-
کپ آمدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ مَ دَ) (مص ل .) (عا.) حال مرغی است که می خواهد بچه بگذارد.
-
کِپ کِردن
لهجه و گویش بختیاری
kep kerdan 1. مسدود کردن؛ 2. پنهان کردن، روى چیزى را پوشاندن.