کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِچَوُل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کچول
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) = کاچول : جنبانیدن سرین وقت رقص و مسخرگی ، کون جنبانی .
-
جستوجو در متن
-
کشمیر
لغتنامه دهخدا
کشمیر. [ ک ُ ] (اِ) کچول . کون و کچول . (یادداشت مؤلف ) : جان از ره کون کنی و سازی در کندن جان کچول و کشمیر. سوزنی .رجوع به کچول و کشمیرشود.
-
کاجول
لغتنامه دهخدا
کاجول . (اِ) کاچول . کچول . رجوع به کاچول شود.
-
طافح
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیخود، شرابخواره، مدهوش، مست، سیاهمست، کچول ۲. شرابباره، دائمالخمر
-
کیفور
واژگان مترادف و متضاد
سرخوش، سرمست، سکران، کچول، مست، نشئه ≠ خمارزده، مخمور
-
کاچه
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (اِ.) 1 - چانه و زنخ . 2 - خوشی ، طرب . کچول هم گفته شده .
-
کاچول
لغتنامه دهخدا
کاچول . (اِ) کاجول . کچول . رقص . کون و کچول . کون جنبانیدن باشد یعنی حرکت دادن سرین بوقت رقصیدن و مسخرگی کردن . (برهان ) : از آن جمله پنجاه من بار کردچو رقاص کاچول بسیار کرد.(دستورنامه ٔ نزاری قهستانی چ روسیه ، 1923).
-
قر آمدن
لغتنامه دهخدا
قر آمدن . [ ق ِم َ دَ ] (مص مرکب ) کون و کچول کردن . کون چرخاندن .
-
سرمست
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرخوش ۲. کچول، کیفور، لول، ملنگ ۳. شاد، شادمان، مسرور، میزده، نشئه ۴. مخمور ≠ خمار ۵. مغرور، فخور، خودپسند
-
غر و غربیله
لغتنامه دهخدا
غر و غربیله . [ غ ِ رُ غ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ناز با کون و کچول .ترکیبی از غر + غربیله . رجوع به همین مدخل ها شود.
-
لور و سمسول
لغتنامه دهخدا
لور و سمسول . [ رُ س َ ](اِ مرکب ، از اتباع ) حرکات نابخردانه : چون به پنج رسید نشاط در ایشان آمد و رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدند. (راحة الصدور راوندی ).
-
سمسول ورزیدن
لغتنامه دهخدا
سمسول ورزیدن . [ س َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بیشرمی کردن . شوخی کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : تا به پنج رسید [ شربت شراب ] نشاط در ایشان آمد و رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدند. (راحة الصدور راوندی ).
-
لور
لغتنامه دهخدا
لور. (یونانی ،اِ) چنگ . صنج . (مفاتیح العلوم ). || مرادف سمسول . و رجوع به لور و سمسول شود : تا به پنج رسید [شربت شراب در عهد کیقباد که آزمایش را به چند تن دادند] نشاط در ایشان آمد و رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدند. (راحةالصدور راوندی ).
-
غربیله
لغتنامه دهخدا
غربیله . [ غ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) حرکات و سکنات خواتین در وقت خاص . (آنندراج ) . || حرکت دادن پیاپی قسمت تحتانی تن چنانکه غربال ، آنگاه که با آن بوجاری حبوب کنند. || کون و کَچول . نوعی قر. غر.- امثال :نگاه به دست خاله (نه نه ) کن ، مثل خاله (نه نه ) غ...
-
قر
لغتنامه دهخدا
قر. [ ق ِ ] (اِ) || دلال . ادا. لوندی . کرشمه و ناز. عشوه با تمام بدن . حرکات که در هنگام غمزه و ناز بر کمر وارد کنند. (ناظم الاطباء). || آرایش و زینت که زن کند.- قر آمدن ؛ قر دادن .- قر دادن ؛ کون و کچول کردن . حرکت دادن اندام بدن با اصول .- قر گر...