کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِهکِشَند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
neap tide
کِهکِشَند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، ژئوفیزیک، علوم جَوّ] پایینترین گسترۀ کشندی ماهانه، در زمان تربیع ماه و هنگامی که اثر ماه، اثر خورشید را خنثی کند
-
واژههای مشابه
-
tide
کِشَند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، زمینشناسی، ژئوفیزیک، علوم جَوّ] بالا و پایین رفتن دورهای سطح آب اقیانوس و پوستۀ زمین براثر نیروهای گرانشی ماه و خورشید
-
کشند
دیکشنری فارسی به عربی
مد
-
که
لغتنامه دهخدا
که . [ ک ِ ] (اِخ ) که و نواحی ، از طوایف ناحیه ٔ مکران و مرکب از 3000 خانوار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 100).
-
که
لغتنامه دهخدا
که . [ ک ِ ] (موصول ، حرف ربط، ادات استفهام ) «که » از نظر لغوی به معانی ِ کس ، کسی که ، و مرادف «الذی » و «التی » عربی و جز اینهاست و برحسب موارد استعمال گوناگون آن در دستور زبان فارسی گاه موصول و گاه حرف ربط است و گاه دلالت بر استفهام دارد:1 - «که ...
-
که
لغتنامه دهخدا
که . [ ک ِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش مرکزی شهرستان میانه است و 315 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
که
لغتنامه دهخدا
که . [ ک ِه ْ ] (ص ) به معنی کوچک باشد. (برهان ). به معنی کوچک . ضد «مِه » که بزرگ است ، و کهین و کهینه و کهتر بر این قیاس و کهان جمع. (آنندراج ). مردم خرد و کوچک ، مقابل «مه » که مردم بزرگ باشد. ج ، کهان . (ناظم الاطباء). اوستایی ، «کسیائو» (کوچک )....
-
که
لغتنامه دهخدا
که . [ ک ُ هََ ] (اِ) مخفف کوهه است که پیش و پس زین اسب و موجه ٔ آب و بلندی پشت شتر و گاو باشد. (برهان ) (آنندراج ). در این صورت «کهه » باید نوشت . در سیستان جایی به نام «قوهه » معرب «کهه » و «کوهه » بوده است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
که
لغتنامه دهخدا
که . [ ک ُه ْ ] (اِ) مخفف کوه ، که عربان جبل گویند. (برهان ) (آنندراج ). کوه و جبل . (ناظم الاطباء) : برکه و بالا چو چه ؟ همچون عقاب اندر هوابر تریوه راه چون چه ؟ همچو در صحرا شمال . شهید (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).ز چرخ اختر از بیم دیوانه دیوزمی...
-
که
لغتنامه دهخدا
که . [ ک َه ْ ] (اِ) مخفف کاه . (فرهنگ رشیدی ). مخفف کاه است که اسبان و شتران و گاوان خورند. (برهان ) (آنندراج ). کاه و تبن . (ناظم الاطباء) : کاهی است تباه این جهان ولیکن کَه ْ پیش خر وگاو زعفران است . ناصرخسرو.تو را بهره از علم خار است یا که مرا به...
-
که
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: kē] ke ۱. ضمیر پرسشی که دربارۀ افراد به کار میرود؛ چه کسی؟؛ کدام فرد؟: ◻︎ که را جاودان ماندن امیّد ماند / چو کس را نبینی که جاوید ماند؟ (سعدی۱: ۵۶).۲. شخصی که (در ترکیب با «آن»، «این»، «هر»، و ضمایر شخصی): ◻︎ وآنکه در بحر قُلزُم است غ...
-
که
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ کاه] [قدیمی] kah = کاه۱
-
که
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ مه] [قدیمی] keh کوچک؛ خرد.
-
که
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ کوه] [قدیمی] koh = کوه kuh