کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِنیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کِنیز
لهجه و گویش بختیاری
keniz کنیز، خدمتکار زن.
-
واژههای مشابه
-
کنیز
لغتنامه دهخدا
کنیز. [ ک َ ] (اِ) پرستار و خدمتکار زنان باشد و به عربی جاریه خوانند. (برهان ). زن مملوکه و پرستار زنان . (غیاث ). خادمه و آن را برای تصغیر کنیزک گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). اَمه . مولاة. مقابل غلام . عبد. مولی . بنده . زن که بخرند خدمت را. صیغه ....
-
کنیز
لغتنامه دهخدا
کنیز. [ ک َ ] (ع اِ) خرما که جهت زمستان در زنبیل و جز آن ذخیره سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کنیز
لغتنامه دهخدا
کنیز. [ ک َ / ک ُ ] (اِ) بن و بیخ خوشه ٔ خرما و رطب . (برهان ) (ناظم الاطباء). کاناز. کناز. کنز. بن و بیخ خوشه ٔ خرما. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کنیز
واژگان مترادف و متضاد
۱. برده، زرخرید ۲. پرستار، خادمه، خدمتکار، کلفت ۳. دختر، دوشیزه ۴. زن
-
کنیز
فرهنگ واژههای سره
برده
-
کنیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: kanīk] kaniz ۱. خدمتکار زن.۲. [مقابلِ غلام] خدمتکار زنی که او را خریده باشند.
-
کنیز
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) بردة زن ، خدمتکار زن .
-
رضایت کنیز
واژهنامه آزاد
بنابر باور دسته ای از فقهای صدر اسلام ملک یمین مجوز آمیزش نبوده، یعنی برای نزدیکی با کنیز باید عقد خواند؛ درنتیجه رضایت کنیز هم مهم بوده.
-
غُلام و کَنیز
فرهنگ گنجواژه
بردگان.
-
غلام و کنیز
لهجه و گویش تهرانی
برده
-
واژههای همآوا
-
کنیز
لغتنامه دهخدا
کنیز. [ ک َ ] (اِ) پرستار و خدمتکار زنان باشد و به عربی جاریه خوانند. (برهان ). زن مملوکه و پرستار زنان . (غیاث ). خادمه و آن را برای تصغیر کنیزک گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). اَمه . مولاة. مقابل غلام . عبد. مولی . بنده . زن که بخرند خدمت را. صیغه ....
-
کنیز
لغتنامه دهخدا
کنیز. [ ک َ ] (ع اِ) خرما که جهت زمستان در زنبیل و جز آن ذخیره سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).