کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِنِس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کِنِس
لهجه و گویش تهرانی
خسیس
-
واژههای مشابه
-
کنس
لغتنامه دهخدا
کنس . [ ک َ ] (ع مص ) روفتن خانه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روفتن خانه را با جاروب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از دزی ج 2 ص 493). خانه رفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (المصادر زوزنی ).
-
کنس
لغتنامه دهخدا
کنس . [ ک ِ ن ِ ] (ص ) شخص لئیم و ممسک . کسی که از خرج کردن پول خودداری می کند. خسیس . (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). آنکه صرف کردن مال برای او دشوار است . که عطا یا رد مال دیگران بر وی سخت گران و صعب باشد. سخت لئیم . سخت خسیس . بالئامت . سخت پول دوست ...
-
کنس
لغتنامه دهخدا
کنس . [ ک ُ ن ُ ] (اِ) ازگیل است که در گیلان و مازندران ، کنس و کونوس و کنوس می خوانند. (جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 234). و رجوع به ازگیل شود.
-
کنس
لغتنامه دهخدا
کنس . [ ک ُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ کِناس . (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به کناس شود.
-
کنس
لغتنامه دهخدا
کنس . [ ک ُن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) ستاره های سیاره بدان جهت که همچو آهو به مغیب درآید یا همگی ستاره به حکم آنکه به شب آشکار شود به روز پوشیده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ستارگان متحیره . (ترجمان القرآن ) : الجوار الکنس . (قرآن ...
-
کنس
واژگان مترادف و متضاد
بخیل، پست، تنگچشم، خسیس، فرومایه، لئیم، ممسک
-
کنس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کنک› [عامیانه] kenes بخیل؛ خیسس؛ ممسک.
-
کنس
فرهنگ فارسی معین
(کِ نِ) (ص .) (عا.) خسیس ، ممسک .
-
کنس
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (مص م .) روفتن خانه .
-
کُنَّسِ
فرهنگ واژگان قرآن
پنهان شونده ها (جمع کانس ،مصدر کنوس به معناي داخل شدن وحشيهايي از قبيل آهو و طيور به درون لانهشان مي باشد ،الکنس نيز از صفات ستارگان است ، چون هر يک در برج خود کنوس ميکند ، يعني پنهان ميشود ، همانطور که آهوان در کناسه و آشيانه خود پنهان ميشوند ، و اي...
-
کِنِسّ
لهجه و گویش بختیاری
keness کنس، خَسیس.
-
کنس پا
لغتنامه دهخدا
کنس پا. [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اهلم رستاق است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 155 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ترش کنس
لغتنامه دهخدا
ترش کنس . [ ت ُ ک ُ ن ُ ] (اِ مرکب ) ازگیل وحشی (در رامسر و تنکابن و بعضی از نقاط گیلان ). رجوع به ازگیل ، و جنگل شناسی ساعی ص 234 شود.