کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِلَش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
stubble cropping
کشت کُلَشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] روشی که در آن گیاه بر روی کُلَش سال گذشته کاشته میشود
-
long dung
تختهپِهِن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مخلوطی از فضولات حیوانی و کاه و کُلَش که تخمیر نشده باشد
-
stover
زِبرکُلَش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] کُلَش گیاهانی مانند ذرت که ساقهای نسبتاً ضخیم دارند
-
stubble pasture
زمین پَسچَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مزرعهای که محصول دانهای آن برداشت شده است و کُلَش آن برای چَرای دام استفاده میشود
-
chopper spreader
خردکنپخشکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] دستگاهی که کُلَش و بقایای گیاهی را خرد و پخش میکند
-
الم زار
لغتنامه دهخدا
الم زار. [ اَ ل ُ ] (اِ مرکب ) زمینی که ته کُلَش هنوز در آن بر جای مانده باشد . آلم زار. (یادداشت مؤلف ).
-
stubbles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گلبرگ، کلش، ته ریش، پوشال، کزل، کاهبن، ریش زبر، موی نتراشیده
-
stubble
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ستون، کلش، ته ریش، پوشال، کزل، کاهبن، ریش زبر، موی نتراشیده
-
شخم کلشی
لغتنامه دهخدا
شخم کلشی . [ ش ُ م ِ ک ُ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شخمی که بدان کلش را از زمین برآرند. (یادداشت مؤلف ).
-
کاهبن
لغتنامه دهخدا
کاهبن . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) بن کاه . ساقه وتنه ٔ خشک شده ٔ گندم و جو. ساقه های درهم شکسته ٔ غلات از قبیل گندم و جو و ارزن و برنج و جز آن که اهالی دارالمرز کلش نامند. (ناظم الاطباء). || میدانی که این ساقه ها را در آن ریزند. (ناظم الاطباء).
-
کفه
لغتنامه دهخدا
کفه . [ ک َ ف َ / ف ِ ] (اِ) خوشه های گندم و جو را گویند که در وقت خرمن کوفتن آنها کوفته نشده باشد و بعد از پاک کردن غله آنها را بار دیگر بکوبند و عربان آن را قصاده خوانند. (از برهان ) (ناظم الاطباء). خوشه ٔ غله که خرد نشده باشد و بعد از پاک کردن بار...
-
کم زدن
لغتنامه دهخدا
کم زدن . [ ک َ زَ دَ ] (مص مرکب )اظهار عجز کردن و خود را وقعی نگذاشتن . (آنندراج ). اظهار عجز کردن . برای خود اهمیتی قایل نشدن . فروتنی کردن . تواضع نمودن . (فرهنگ فارسی معین ) : اگر مردان عالم کم زنانندترا زان کم زدن آخر کمی کو. سنائی .ای کم زده خور...
-
گریختن
لغتنامه دهخدا
گریختن . [گ ُ ت َ ] (مص ) پهلوی ویرختن (از ویرچ ) (فرار کردن )از ایرانی باستان وی + ریک از رئک «بارتولمه 1479« »نیبرگ ص 244». فرار کردن . بسرعت دور شدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرار. (آنندراج ). دررفتن . بهزیمت شدن . اِجعاظ. (منتهی الارب ). اِدفان ...
-
جزو
لغتنامه دهخدا
جزو. [ ج ُزْوْ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی جُزء. قطعه . پاره . حصه . بخش . ورشیم . قسمت . عضو. (ناظم الاطباء). بهر. لخت . برخ . کرسسه . شطر. پرگاله . (یادداشت مؤلف ). ظاهراً مخفف جزء بهمزه ٔ عربی است و چون آنرا مضاف نمایند به چیزی بجای همزه واو نوی...
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ َ رَ ] (ع اِ) درخت پده . (منتهی الارب ) (برهان قاطع) . نام درختی است که هرگز بار و میوه ندهد. (برهان قاطع ذیل پده ). درخت پده که کبودرنگ باشد و بر لب رودخانه ها روید، و در صحاح به معنی درخت سپیدار نوشته . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). پُده ...