کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِرکِر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کِرکِر
لهجه و گویش تهرانی
صدای خنده
-
واژههای مشابه
-
کرکر
لغتنامه دهخدا
کرکر. [ ] (اِخ ) قصبه ای به آذربایجان . حاصلش غله و پنبه و انگور و میوه باشد و در حدود آن ضیاءالملک نخجوانی پلی بر رود ارس ساخته و از جمله کبارابنیه ٔ خیر است . (نزهةالقلوب چ دبیرسیاقی ص 102).
-
کرکر
لغتنامه دهخدا
کرکر. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. تپه ماهور و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کرکر
لغتنامه دهخدا
کرکر. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) شهری نزدیک بیلقان بناکرده ٔ انوشیروان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان ). || ناحیه ای است از بغداد و قفص در آنجاست . (از معجم البلدان ).
-
کرکر
لغتنامه دهخدا
کرکر. [ ک َ ک َ ] (ص ، اِ) گرگر. (آنندراج )(از انجمن آرا) (فرهنگ فارسی معین ). یکی از نامهای خدای تعالی است جل جلاله . (برهان ). نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت مؤلف ). نام خدای تعالی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). به لفظ پهلوی نام باری تعالی اس...
-
کرکر
لغتنامه دهخدا
کرکر. [ ک َ ک َ ] (ع اِ) غلاف نره ٔ شتر و گاو. (منتهی الارب ). غلاف نره ٔ شتر و تکه و گاو. (ناظم الاطباء).
-
کرکر
لغتنامه دهخدا
کرکر. [ ک َ ک َ / ک ِ ک ِ ] (اِ) درخت کاج را نیز گویند و به عربی صنوبر خوانند. (برهان ). نوعی از کاج که آن را قمل قریش گویند. (فرهنگ فارسی معین ). صنوبر صغار است که آن را قمل قریش نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
کرکر
لغتنامه دهخدا
کرکر. [ ک ِ ک ِ ] (اِ صوت ) بانگ آسیا. نام آواز آسیای دستی . (یادداشت مؤلف ). || بانگ نوعی خندیدن که از قهقهه آهسته تر باشد. حکایت صوت قسمی خندیدن . (یادداشت مؤلف ). خنده نه به اعتدال و ممتد. || آواز گرفتن پوست بعضی حبوبات با سودن آجرپاره ای بدان ....
-
کرکر
لغتنامه دهخدا
کرکر. [ ک ِ ک ِ ] (اِ) نوعی از باقلا باشد و معرب آن جرجر است و به این معنی با گاف فارسی هم هست . (برهان ).نوعی از باقلا. (ناظم الاطباء). کرکره . باقلا. (فرهنگ فارسی معین ). اسم باقلی است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
کرکر
لغتنامه دهخدا
کرکر. [ ک ُ ک ُ ] (اِ) نوعی پارچه ٔ ضخیم و گرانبها. (یادداشت مؤلف ). نوعی پارچه ٔ نخی یا ابریشمی که بدان پرده و رویه ٔ مبل سازند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کرکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] karkar =گروگر
-
کرکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) korkor نوعی پارچۀ نخی یا ابریشمی برای تهیۀ پرده یا رومبلی.
-
کرکر
فرهنگ فارسی معین
(کَ کَ) (اِ.) 1 - دادگر، از نام های خداوند. 2 - کامکار. 3 - پادشاه صاحب اقبال .
-
کرکر
فرهنگ فارسی معین
(کُ کُ) (اِ.) پارچه ای است نخی و ابریشمی یا پشمی که با آن پرده و رویة مبل سازند.