کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِرّو کیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کرو
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) = کره . کری : پردة سفیدی که عنکبوت سازد و در آن تخم کند و بچه برآرد.
-
کرو
واژهنامه آزاد
(تبری؛ مازندران) کُرو؛ جوانه ای که در حال باز شدن است، جوانه ای که هنوز باز نشده باشد.
-
کرو
واژهنامه آزاد
(طبری، مازنی) کُرو؛ جوانه ای که در حال باز شدن است.
-
کیله کرو
لغتنامه دهخدا
کیله کرو. [ ل ِ ک َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ گلباغی ، از ایلهای کرد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 62).
-
دول کرو
لغتنامه دهخدا
دول کرو. [ دُ ک ِ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاورود بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . واقع در 42هزارگزی جنوب سنندج با 110 تن سکنه . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دندان کرو
لغتنامه دهخدا
دندان کرو. [ دَ ک َرْوْ ] (ص مرکب ) آنکه دندان کاواک و پوسیده دارد. (یادداشت مؤلف ) : سزد که بگسلم از یار سیم دندان طَمْعسزد که او نکند طَمْع پیر دندان کرو.کسایی .
-
کارخانه ٔ کرو
لغتنامه دهخدا
کارخانه ٔ کرو. [ ن َ / ن ِ ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جائی که در آن کشتیها وجهازها سازند. (از سفرنامه ٔ شاه ایران ، آنندراج ).