کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِرا کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کِرا کار
لهجه و گویش بختیاری
kerâ-kâr روزمزد.
-
واژههای مشابه
-
کرا
لغتنامه دهخدا
کرا. [ ک َرْ را ] (اِ) سرتراش و حجام را گویند. (برهان ). و صحیح آن «گرا» است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به گرا شود.
-
کرا
لغتنامه دهخدا
کرا. [ ک ِ ] (ع اِ) کرایه و اجرت نشستن در خانه و دکان و جز آن . (ناظم الاطباء). در عربی کرایه را گویند که اجرت نشستن در خانه و د کان کسی باشد. (برهان ). || اجرت بار کردن شتر و استر و خر و اسب و مانند آنها. (ناظم الاطباء). اجرت بار کردن شتر و الاغ و ا...
-
کرا
لغتنامه دهخدا
کرا. [ ک ِ ] (موصول + حرف اضافه ) کلمه ای است مرکب از که و را. (ناظم الاطباء). مخفف و مختصر هرکراست . (آنندراج ). به معنی هرکه را و هر کس را. (فرهنگ فارسی معین ) : کرا پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکرچه باید یاری مردم کرا دولت بود یاور. قطران (از آنن...
-
کرا
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر + حرف اضافه) [مخففِ که را] [قدیمی] kerā ۱. کدام کس را؛ چه کس را.۲. هرکه را؛ هرکس را.
-
کرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کراء] [قدیمی] kerā = کرایه〈 کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن؛ ارزش آن را داشتن: ◻︎ اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابنیمین: ۵۱۳).
-
کرا
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ ع . کراء ] (اِ.) مزد، کرایه .
-
کرا دادن
لغتنامه دهخدا
کرا دادن . [ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کرایه دادن : و از بازرگانان معتبر شنیدم که بسی سراهاست در مصر که در او حجره هاست برسم مستغل یعنی به کرا دادن . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ). و گفتند پنجاه هزار بهیمه ٔ زمینی باشد که هر روز زین کرده به کرا دهند. (...
-
کرا کردن
لغتنامه دهخدا
کرا کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کرایه کردن . (یادداشت مؤلف ). || ارزش داشتن . نفع داشتن . سود داشتن . سودمند بودن . ارزیدن . سزاوار بودن . لایق بودن . (یادداشت مؤلف ) : اگر بفرمایی نزدیک وی روم و پنبه از گوش وی بیرون کنم . گفت : کرا نکند خود س...
-
کرا گرفتن
لغتنامه دهخدا
کرا گرفتن . [ ک ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کرایه کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : به صواب آن نزدیکتر است که مزدوری چند حاضر آرم و ستور بسیار کرا گیرم . (کلیله و دمنه از فرهنگ فارسی معین ). وقت آن شد که حجاج به جهت راه کعبه شتر کرا گیرند. (انیس الطالبین ص ...
-
کرا کردن
فرهنگ فارسی معین
(کِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - کرایه کردن . 2 - ارزیدن ، اهمیت داشتن .
-
کرا کارى
لهجه و گویش بختیاری
kerâ-kâri روزمزدى.
-
کرا نشین
لهجه و گویش بختیاری
kerâ-nešin کرایهنشین، مستأجر.