کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِتَابِي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مَالِ هَـٰذَا ﭐلْکِتَابِ
فرهنگ واژگان قرآن
اين چه كتابي است
-
credenzas
دیکشنری انگلیسی به فارسی
credenzas، قفسه یا جا کتابی
-
خواب نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xābnāme کتابی که در تعبیر خواب نوشته میشود.
-
حاشیه نویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] hāšiyenevis کسی که بر کتابی حاشیه مینویسد.
-
credenza
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعتبارسنجی، قفسه یا جا کتابی
-
کتابیه
لغتنامه دهخدا
کتابیه . [ ک ِ بی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث کِتابی . مجوسی یا یهودی یا نصاری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کتابی شود.
-
ذبر
لغتنامه دهخدا
ذبر. [ ذَ ب ِ ] (ع ص ) کتابی ذبر؛ کتابی که به آسانی خوانده شود. خوانا. سهل القرائة. مقروّ.
-
ابوقماش
لغتنامه دهخدا
ابوقماش . [ اَ ق ُ ] (اِخ ) نام کتابی در احکام نجوم . || نام کتابی در نوادر ادب ، از مبارک بن احمدبن المستوفی الاربلی .
-
bookish
دیکشنری انگلیسی به فارسی
bookish، لفظ قلم، کتابی، غیر متداول
-
مؤلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mo'allef کسی که مطالب کتابی را گردآورده باشد؛ تٲلیفکننده.
-
مناوله
واژهنامه آزاد
یعنی کتابی را از کسی گرفتن و از آن کتاب نقل کردن
-
قصص الانبیا
واژهنامه آزاد
کتابی قدیمی که زبان ان را امروزه برای ما اسانتر کرده اند
-
reference book
کتاب مرجع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] کتابی که برای دسترسی به اطلاعات خاصی به بخش معینی از آن رجوع میشود
-
general biblibography
کتابنگاشت عام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] کتابنگاشتی که توجهی به موضوعی معین ندارد و هرنوع کتابی را در بر میگیرد
-
فاذان
لغتنامه دهخدا
فاذان . (اِخ ) نام کتابی از افلاطون . رجوع به فاذن و فدن شود.