کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُمیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
pivotal quantity
کمّیت محوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] تابعی از مقادیر نمونهای و یک یا چند پارامتر که توزیع آن مستقل از آن پارامتر یا پارامترها باشد
-
intensive quantity
کمیت ناافزایشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] کمیتی ترمودینامیکی که مقدار آن، برخلاف کمیت افزایشی، در قسمتهای متفاوت سامانۀ ترمودینامیکیِ همگن یکسان است
-
تلخ کمیت
لغتنامه دهخدا
تلخ کمیت . [ ت َ ک ُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کمیتی که رنگش مایل به سیاهی باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
observable quantity
کمیت مشاهدهپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هر کمیت فیزیکی قابلاندازهگیری
-
scalar quantity
کمیت نردهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] کمیتی که فقط مقدار داشته باشد
-
واژههای همآوا
-
کمیت
لغتنامه دهخدا
کمیت . [ ک َم ْ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) چندی . (غیاث ) (آنندراج ). چندی . کمیة. (فرهنگ فارسی معین ). چندی . مقابل کیفیت ؛ چونی ، چگونگی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) مقدار چیزی که سنجیده شود یا پیموده شود یا شمرده شود. (غیاث ) (آنندراج ...
-
کمیت
لغتنامه دهخدا
کمیت . [ ک ُ م َ ] (اِخ ) ابن زید الاسدی (60 - 126 هَ .ق .) نام شاعری بوده از عرب . (برهان ) (از آنندراج ). شاعری از عرب و ابوسعید سکری و اصمعی و ابن السکیت و غیرهم اشعار او را گرد آورده اند. از شعرای مولدین است و در عمل خالدالقسری بود. (از یادداشت ب...
-
کمیت
لغتنامه دهخدا
کمیت . [ ک ُ م َ / م ِ ] (ع اِ) اسب نیک سرخ فش و دم سیاه ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ج ، کُمت ، کماتی (کزرابی ) مثله شذوذاً. سیبویه گفت : از خلیل در باره ٔ کمیت سوال کردم . خلیل گفت : این کلمه بدان جهت مصغر شده است که نه سیاه خالص و نه سرخ خالص ...
-
کمیة
لغتنامه دهخدا
کمیة. [ ک َم ْ می ی َ ] (ع ص ) مؤنث کَمّی ّ. || (اِ) مقدار. ج ، کمیات . (اقرب الموارد). کمیت . و رجوع به کمیت شود.
-
کمیت
واژگان مترادف و متضاد
۱. چندی، کمی ۲. مقدار ≠ چگونگی، کیفیت
-
کمیت
فرهنگ واژههای سره
چند
-
کمیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کمیة، جمع: کمیّات] kam[m]iy[y]at مقدار چیزی که سنجیده یا شمرده شود؛ اندازه؛ مقدار؛ چندی.
-
کمیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کمَیت] komeyt اسبی که رنگش بین سیاهی و سرخی است؛ اسب.
-
کمیت
فرهنگ فارسی معین
(کَ مُِ یَُ) [ ع . کمیة ] (مص جع .) اندازه ، مقدار.
-
کمیت
فرهنگ فارسی معین
(کُ مَ یا مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اسب سرخ رنگ که به سیاهی زند. ؛ ~ کسی لنگ بودن در انجام کاری کم مایه و ناتوان بودن . 2 - شراب لعل انگوری که به سیاهی می زند.