کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُلِي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] koli دف؛ دایره.
-
کلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کلّ) [عربی. فارسی] kolli ۱. هرچیز دارای عمومیت؛ عمومی.۲. تام؛ تمام؛ کامل.۳. [مقابلِ جزئی] خیلی؛ بسیار؛ زیاد.۴. (قید) [قدیمی] تماماً.
-
کلی
فرهنگ فارسی معین
(کُ لِ) (ص نسب .) 1 - روستایی . 2 - جذام ، خوره .
-
کلی
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) = کولی : نوعی ماهی کوچک استخوانی و پر گوشت که در مرداب انزلی و بحر خزر فراوان است و آن را در حوض ها نگهداری کنند، رضراضی .
-
کلی
فرهنگ فارسی معین
(کُ لّ یّ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به کل ، هر چیز که عمومیت داشته باشد، عمومی . 2 - در فارسی : عمده ، زیاد.
-
کلی
دیکشنری فارسی به عربی
جنرال , عالمي , عام , مادة , مجموع ، إِجْمالي
-
کلی کلی
لغتنامه دهخدا
کلی کلی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خزل است که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کلی بگر
لغتنامه دهخدا
کلی بگر. [ ک َ ب ِ گ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان هیدوج است که در بخش سوران شهرستان سراوان واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کلی تامنسترا
لغتنامه دهخدا
کلی تامنسترا. [ کْلی / ک ِ ن ِ ] (اِخ ) زن آگاممنن و مادر ارستس و الکتروایفی ژینا بود که هنگام محاصره ٔ ترژا (تروا) با اژیست نامی همدست شد و شوی خویش را پس از مراجعت بکشت و سالی چند با همدست خود بر آرگس حکومت کرد. لیکن سرانجام ارستس او را به انتقام خ...
-
کلی فروش
لغتنامه دهخدا
کلی فروش . [ ک ُل ْ لی ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه کالاهای بازرگانی را به صورت عمده فروشد. عمده فروش . آنکه اجناس مختلف را به صورت کلی فروشد. مقابل جزئی فروش .
-
کلی فروشی
لغتنامه دهخدا
کلی فروشی . [ ک ُل ْ لی ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کلی فروش . عمده فروشی . و رجوع به کلی فروش شود.
-
کلی قوزی
لغتنامه دهخدا
کلی قوزی . [ ک َل ْ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاردانگه است که در بخش هوراند شهرستان اهر واقع است و 382 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کلی ناک
لغتنامه دهخدا
کلی ناک . [ ک ُ ] (ص مرکب ) آنکه به بیماری کلی مبتلی است . خوره ناک . جذامی . (فرهنگ فارسی معین ). خوره ای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مرد کلی ناک را پاک کرد؟ (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 50). و رجوع به کُلی (بیماری ) شود.
-
total eclipse
گرفتِ کلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] کسوفی که در آن کلِ خورشید در پشت قرص تاریک ماه پنهان شود یا خسوفی که کلِ جِرم ماه در داخل مخروط سایۀ زمین قرار گیرد
-
total assimilation
همگونی کلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] همگون شدن تمام مشخصههای یک واحد آوایی با مشخصههای واحد آوایی دیگر متـ . همگونی کامل complete assimilation