کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُریچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
vacuole
کُریچه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] فضا یا حفرهای غشادار در درونیاخته که عمل هضم یا ترشح یا ذخیره یا دفع مواد را بر عهده دارد
-
واژههای مشابه
-
کریچه
لغتنامه دهخدا
کریچه . [ ک ُ / ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) کریجه . کریچ . کریج . خانه ٔ کوچک را گویند مطلقاً. (برهان ) : که چو شه بر شکار کرد آهنگ راند مرکب بدین کریچه ٔ تنگ . نظامی .داشت لقمان یکی کریچه ٔ تنگ چون گلوگاه نای و سینه ٔ چنگ . سنائی .|| خانه ای که دهقانان از ...
-
کریچه
لغتنامه دهخدا
کریچه . [ ک ُ چ َ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ شیبانی ایل عرب از ایلات خمسه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
-
کریچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ko(a)riče = کریچ: ◻︎ داشت لقمان یکی کریچهٴ تنگ / چون گلوگاه نای و سینهٴ چنگ (؟: مرزباننامه: ۱۳۰).
-
واژههای همآوا
-
کریچه
لغتنامه دهخدا
کریچه . [ ک ُ / ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) کریجه . کریچ . کریج . خانه ٔ کوچک را گویند مطلقاً. (برهان ) : که چو شه بر شکار کرد آهنگ راند مرکب بدین کریچه ٔ تنگ . نظامی .داشت لقمان یکی کریچه ٔ تنگ چون گلوگاه نای و سینه ٔ چنگ . سنائی .|| خانه ای که دهقانان از ...
-
کریچه
لغتنامه دهخدا
کریچه . [ ک ُ چ َ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ شیبانی ایل عرب از ایلات خمسه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
-
کریچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ko(a)riče = کریچ: ◻︎ داشت لقمان یکی کریچهٴ تنگ / چون گلوگاه نای و سینهٴ چنگ (؟: مرزباننامه: ۱۳۰).
-
جستوجو در متن
-
tonoplast
کِشدیسه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] غشای پیرامون کُریچه
-
کریجه
لغتنامه دهخدا
کریجه . [ ک ُ ج َ / ج ِ ] (اِ) کریچه . (ناظم الاطباء). کریچ . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کریج و کریچه شود.
-
کریچ
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) = کریج . کریچه . کرچه . کریز. گریزه . کریغ : پر ریختن پرندگان خصوصاً چرغ و باز و شاهین و مانند آن ها؛ تولک .
-
کریغ
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) = کریز. کریژ. کریزه . کریج . کریچ . کریچه : پر ریختن پرندگان ؛ تولک .
-
کریز
لغتنامه دهخدا
کریز. [ ک ُ / ک َ ](اِ) کریج . کریچ . کریچه . کریجه . بمعنی کریج است که خانه ٔ کوچک باشد. (برهان ). خانه ٔ کوچک . (ناظم الاطباء). || خانه ٔ علفی . (برهان ). خانه ای که از نی و علف در کنار کشت و فالیز سازند. (ناظم الاطباء). || بمعنی کنج و گوشه ٔ خانه ...