کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُرک و پَر ریختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کرک
لغتنامه دهخدا
کرک . [ ] (اِخ ) دهی است فرسخی در مغرب کاکی به فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کرک
لغتنامه دهخدا
کرک . [ ک َ رَ] (اِ) لوئی . کُخ . لُخ . دخ . دوخ . پیزر. (یادداشت مؤلف ). پُرزهای گل این گیاه را بناها در ساروج ریزند برای جلوگیری از شکاف خوردن آن . رجوع به لوئی شود.
-
کرک
لغتنامه دهخدا
کرک . [ ک َ] (اِخ ) دهی است به لحف کوه لبنان . (منتهی الارب ).
-
کرک
لغتنامه دهخدا
کرک . [ ک ُ رَ ] (ص ) سر بی موی را گویند که از کچلی شده باشد. کچل . (برهان ) (آنندراج ). کل . (فرهنگ جهانگیری ).
-
کرک
لغتنامه دهخدا
کرک . [ ک ُرْ رَ ] (ع اِ) بازیی است مر عربان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
کرک
واژگان مترادف و متضاد
بدبده، بلدرچین، کراک، وشم، ولج
-
کرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] karak = بلدرچین
-
کرک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kork = کُرچ
-
کرک
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) پشم نرم .
-
کرک
فرهنگ فارسی معین
(کَ رَ) (اِ.) بدبدک ، بلدرچین ، سلوی .
-
کرک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) سقف خانه .
-
کرک
فرهنگ فارسی معین
(کَ) مرغ خانگی ، ماکیان .
-
کرک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) خرچنگ .
-
کرک
دیکشنری فارسی به عربی
اسفل , زغب , صوف
-
کرک
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kolk طاری: kolk طامه ای: kork طرقی: kolk کشه ای: kolk نطنزی: kork