کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَفَّارٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
heathenism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قدیم، ایین کفار
-
heathendom
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درجه حرارت، قلمرو کفار
-
افنا
لغتنامه دهخدا
افنا. [ اِ ] (از ع ، اِمص ) نیستی . نابودی . نابودکردگی . (ناظم الاطباء): افنای کفار کردن ؛ نیست و نابود کردن کفار. (ناظم الاطباء). افناء. رجوع به این کلمه شود.
-
عَاقَبْتُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
عقوبت مي کنيد - غنيمت يافتيد (در آيه شريفه 11سوره مبارکه ممتحنة منظور اين است که که اگر از کفار غنيمتي که عاقبت جنگ است به شما رسيد . براي جبران مهريه زناني از شما که به کفار پيوسته اند هزينه کنيد)
-
مُّذَبْذَبِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
متحیروسرگردانان (مذبذب بودن هر چيزي به معناي آمد و شد کردن آن بين دو طرف است بدون اينکه آن چيز تعلق و وابستگي به يکي از آن دو طرف داشته باشد . و اين خود صفت منافقين است که بين مؤمنين و کفار آمد و شد دارند ، نه به کفار بستگي و تعلق دارند و نه به مؤمني...
-
ملاحده
واژگان مترادف و متضاد
ملحدان، ملحدها، کافران، بیدینان، کفار، ایمانباختگان، بدکیشان، زندیقان، مشرکان ≠ مومنان
-
کافر
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ] (اِفا.) بی دین ، ملحد. ج . کفره ، کفار.
-
گزید
لغتنامه دهخدا
گزید. [ گ َ ] (اِ) باج و خراج . (آنندراج ) (غیاث ). مالی که از رعایا همه ساله میگیرند. || زری که از کفار ذمی ستانند. (برهان ). جزیه که کفار ستانند. (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به گزیت شود. || هدیه و تحفه و رشوت . (برهان ).
-
کورک
لغتنامه دهخدا
کورک . [ ک َ وَ / ک َ / کُو رَ ](اِخ ) نام جمعی از کفار باشد. (برهان ). نام گروهی از کفار کتور که در هندوستان باشند. (آنندراج ) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف گورک ،گبرک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به گبر شود.
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور.[ گ َ ] (اِخ ) قومی و قبیله ای باشند از کفار هندوستان . (برهان ). آنها را گوره نیز خوانند. (جهانگیری ).
-
سرگزه
لغتنامه دهخدا
سرگزه . [ س َ گ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) جزیه که از کفار گیرند. (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به سرگزیت شود.
-
سرگزید
لغتنامه دهخدا
سرگزید. [ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) سرگزیت است که جزیه و زری باشد که از کفار گیرند. (برهان ). سرگزیت . (جهانگیری ).
-
قسطا
لغتنامه دهخدا
قسطا. [ ] (اِخ ) سردار کفار روم در جنگ خالدبن . رجوع به حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 159 شود.
-
منذر
لغتنامه دهخدا
منذر. [ م ُ ذِ ] (اِخ ) یکی از اسماء پیغمبر ما (ص ) که آن حضرت نیز کفار را از عذاب دوزخ می ترسانیدند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
ملاحدة
لغتنامه دهخدا
ملاحدة. [ م َ ح ِ دَ ] (اِخ ) فرقه ای از کفار که دهریه نامیده می شوند. (از اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به ماده ٔ قبل و بعد شود.