کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَظِيمٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کَظِيمٌ
فرهنگ واژگان قرآن
آنکه با وجود ناراحتي زياد سخني نمي گويد و ناراحتيش را پنهان مي کنند - آنکه دم نمي زند(کلمه کاظمين اسم فاعل از کظم است و کظم به معناي شدت اندوه است از طرفي کظم به معناي بيرون آمدن نفس است ، وقتي ميگويند کظم خود را گرفت ، يعني جلو نفس خود را گرفت ، و ک...
-
واژههای مشابه
-
کظیم
لغتنامه دهخدا
کظیم . [ ک َ ] (ع ص ) فروخورنده ٔ خشم . کاظم . || مرد اندوهگین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(از اقرب الموارد) : وابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم . (قرآن 84/12). || (اِ) کلیددان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مسود
لغتنامه دهخدا
مسود. [ م ُس ْ وَدد ] (ع ص ) سیاه شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سیاه روی از غم و اندوه و رنج . (ناظم الاطباء). سیاه . (آنندراج ) : و اًذا بشر أحدهم بالأُنثی ̍ ظل وجهه مسوداً و هو کظیم . (قرآن 58/16).
-
اسفی
لغتنامه دهخدا
اسفی . [ اَ س َ فا ] (ع صوت ) یا اسفی ! وای من ! اندوه من ! دریغا! واحرباء : و تولّی عنهم و قال یا اسفی علی یوسف و ابیضت عیناه من الحزن فَهو کظیم . (قرآن 84/12)؛ و روی گردانید از ایشان و گفت ای اندوه من بر فراق یوسف و سفید شد چشمهای او از اندوه پس او...
-
غمگین
لغتنامه دهخدا
غمگین . [ غ َ ] (ص مرکب ) اندوهناک . غمناک . نژند. اندوهمند. پژمان . غمنده . کظیم . (ترجمان القرآن تهذیب عادل ). دژم . مغموم . رجوع به غم شود : همی راند غمگین سوی طیسفون پر از دردْ دل ، دیدگان پر ز خون . فردوسی .همه راه غمگین و دیده پرآب زبان پر ز نف...
-
کلیدان
لغتنامه دهخدا
کلیدان . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) آلت بست و گشاد در باغ و در کوچه و امثال آن را گویند. و به عربی غلق خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). آلت بست و گشاد در خانه و در باغ . (آنندراج ). کلیددان . (حاشیه ٔبرهان چ معین ). کلیدانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مِغ...