کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کینه کشیدن
لغتنامه دهخدا
کینه کشیدن . [ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) انتقام . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). انتقام کشیدن . (ناظم الاطباء). انتقامجویی کردن : اگر خشم نیافریدی هیچکس روی ننهادی سوی کینه کشیدن . (تاریخ بیهقی ).ارجو که زود سخت به فو...
-
کیسه کشیدن
لغتنامه دهخدا
کیسه کشیدن . [ س َ / س ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) گرفتن شوخ تن با کیسه های زبر و خشن در حمام . با کیسه ای پشمین زبر، شوخ از تن باز کردن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بدن خود یا دیگری را در حمام کیسه مالیدن تا چرک آن بیرون آید. کیسه کردن . (فرهنگ...
-
گوهر کشیدن
لغتنامه دهخدا
گوهر کشیدن . [ گ َ / گُو هََ ک َ /ک ِ دَ ] (مص مرکب ) حمل کردن گوهر. گوهرکشی . || مجازاً اشک فراهم کردن گریستن را : بی چراغ روی او ای دیده تر مژگان مکن روز ما بی او سیاه است و تو گوهر میکشی . ملاقاسم مشهدی (از بهار عجم ).- گوهر در چیزی کشیدن ؛ گوهر ...
-
گهر کشیدن
لغتنامه دهخدا
گهر کشیدن . [ گ ُ هََ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گوهر کشیدن . رجوع به همین کلمه شود.
-
کره کشیدن
لغتنامه دهخدا
کره کشیدن . [ ک ُرْ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کره کشی کردن . رجوع به مادّه ٔ بعد شود.
-
کوت کشیدن
لغتنامه دهخدا
کوت کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) کناسی . حمل و نقل کوت یا کود به مزارع و باغها. و رجوع به کوت و کود و کوت کش و کوت کشی شود.
-
کود کشیدن
لغتنامه دهخدا
کود کشیدن . [ کو ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کناسی کردن . کودکشی کردن . و رجوع به کودکش ، کودکشی و کوت کش شود.
-
گر کشیدن
لغتنامه دهخدا
گر کشیدن . [ گ ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شعله ور شدن .
-
گرازه کشیدن
لغتنامه دهخدا
گرازه کشیدن . [ گ ُ زَ / زِ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب ) زبانه کشیدن . واَرزَدَن . شعله ور شدن .
-
کشیک کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیک کشیدن . [ ک َ / ک ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نوبت داری کردن . پاسداری کردن . قراولی دادن . کشیک دادن . (یادداشت مؤلف ). || منتظر بودن . مترصد بودن . (یادداشت مؤلف ). کمین ساختن . گوش داشتن .
-
کوزه کشیدن
لغتنامه دهخدا
کوزه کشیدن . [ زَ / زِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) مقدار کوزه می خوردن . (آنندراج ). کوزه ٔ آب یاشراب را سر کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : مرد آن نبود که می کشد کوزه ٔمی مرد آن باشد که خم ز میخانه کشد.امیرمعزی (از آنندراج ).
-
گردن کشیدن
لغتنامه دهخدا
گردن کشیدن . [ گ َ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دراز کردن گردن چون کسی که مغاکی یا بالایی را دیدن خواهد. درازکردن گردن برای دیدن چیزی . || نافرمانی . طغیان . عصیان . سر برآوردن . اطاعت نکردن : چو دیوان بدیدند کردار اوکشیدند گردن ز گفتار او. فردوسی .ه...
-
گرو کشیدن
لغتنامه دهخدا
گرو کشیدن . [ گ ِ رَ / رُو ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) به گرو نگاه داشتن چیزی را تا وام در موعد مقرر ادا گردد. چیزی را بتصرف خود آوردن تا ملک آن وام خود را بپردازد یا بوعده ٔ خود وفا کند.
-
خجالت کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
خجلشدن، شرمگین شدن، شرمسار شدن، شرمندهشدن، خجل گشتن، خجالت بردن
-
خط کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قلم گرفتن، خط خوردن، خط زدن ۲. حذف کردن، محو کردن، برطرف کردن ۳. گذشتن، صرفنظر کردن ۴. رسم کردن (خط)