کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَس و جا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کَس و جا
فرهنگ گنجواژه
جایگاه. بی کس و جا.
-
واژههای مشابه
-
کس
لغتنامه دهخدا
کس . [ ] (اِخ ) نام قریه ای است به چهارفرسنگی جرجان برکوه . (یادداشت مؤلف ).
-
کس
لغتنامه دهخدا
کس . [ ک َس س ] (ع مص ) سخت کوبیدن . (از ناظم الاطباء). سخت کوفتن . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
کس
واژگان مترادف و متضاد
۱. خویشاوند، خویش، قوم ۲. آدم، بابا، تن، شخص، فرد، ۳. انیس، مونس ۴. همدم، یار
-
کس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kas] kas ۱. شخص؛ ذات؛ آدمی؛ مردم: ◻︎ کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد (سعدی: ۷۹).۲. [مجاز] خویش؛ خویشاوند.۳. [مجاز] یار؛ همدم.
-
کس
فرهنگ فارسی معین
(کَ) 1 - (اِ.) شخص ، مردم ، ذات . 2 - (مبهم ) شخص مبهم . 3 - فردی ، احدی . 4 - یار، رفیق ، همدم . 5 - خویش ، خویشاوند. 6 - مرد، جوانمرد.
-
کس
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) (عا.) اندام خارجی تناسلی زن ، فرج . ؛ ~خل کم عقل ، دیوانه . ؛ ~مشنگ کم عقل ، خُل .
-
کس
دیکشنری فارسی به عربی
شخص
-
کس ء
لغتنامه دهخدا
کس ء. [ ک ُس ْءْ ] (ع اِ) دنباله ٔ چیزی . ج ، اَکساء. || رکب کسأه ؛ برگردن آن افتاد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
هیچ کس
فرهنگ فارسی معین
(کَ) 1 - (اِ.)کسی ، شخصی . 2 - (ص .) ناچیز، بی ارزش .
-
هیچ کس
دیکشنری فارسی به عربی
اي شخص , لا احد
-
بی کس
دیکشنری فارسی به عربی
يائس
-
کُسْ لِیْس
لهجه و گویش گنابادی
kosleys در گویش گنابادی یعنی زن ذلیل ، حقیر در برابر زنان ، کوتاه آمدن در برابر زنان برای جلب رضایتشان
-
کُسْ مِشَنْگ
لهجه و گویش گنابادی
kosmeshang در گویش گنابادی یعنی خِنْگ ، کم حواس ، حواس پَرت