کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَرْی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کَرْی
لهجه و گویش گنابادی
kari در گویش گنابادی یعنی ادویه
-
واژههای مشابه
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ] (اِ) وزغه . (از فهرست مخزن الادویه ). || چلپاسه . کرباسو. کرباسه . و شاید صورتی از کرباسه باشد. رجوع به کرباسو شود.
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ] (اِخ ) شهرکی است [ به خراسان ] از حدود کوهستان و نشابور با کشت و برز بسیار اندر میان بیابان و از او کرباس خیزد. (حدود العالم ).
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ] (اِخ ) دهی است در شش فرسنگی مغرب کاکی . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک َ ] (اِ) در تداول مردم قزوین ، زال زالک است . (یادداشت مؤلف ). و به طنز گویند کری هم داخل میوه شده است .
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک َ ] (اِ) مقابل جفت است . واحدی از زمین از لحاظ کشت و زرع . (یادداشت مؤلف ). فرد : و به نواحی قزوین به وشمار شاهی جفت پیمایند و به وشمار شاپوری کری . (یواقیت العلوم ). گویند صد کری زمین سرای او بود. (تاریخ طبرستان ). در مقابل سرای از آن جان...
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک َ ](حامص ) علتی است معروف در گوش . (برهان ). ناشنوائی وعلتی که در گوش بهم رسد و شخص کر و ناشنوا گردد. (ناظم الاطباء). سنگینی گوش . صمم . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). طَرشة. طرش . (ناظم الاطباء). || (اِ) پرده ٔ سفیدی را نیز گویند که عنکب...
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک َ رَن ْ ] (ع اِ) خواب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آغاز خواب . (غیاث اللغات ). چکرنه . (دهار). || چوبینک نر و کبک سرخ پای . (ناظم الاطباء). مرغ حباری که نر باشد. (غیاث اللغات ). و گفته اند هنگام شکار چوبینک این عبارت را چون گویند: «ا...
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک َ را ] (ع مص ) به خواب شدن یا بحالت چرت رفتن . (ناظم الاطباء). بخواب شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سبک خفتن . (المصادر) کَرْی ْ. (منتهی الارب ). || کَرْی ْ. (منتهی الارب ). سخت دویدن . (ناظم الاطباء). || برگشته و ناراست انداختن ما...
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک َ ری ی ] (ع ص ، اِ) خربنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مکاری و کرایه دهنده . ج ، اکریاء. (ناظم الاطباء). || به کرایه گیرنده . (منتهی الارب ). کرایه گیرنده . (ناظم الاطباء). || بسیار از هر چیزی . || یک نوع گیاهی و درختی که در ریگ روید. ...
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک َ ری ی ] (ع ص ) کَر. (منتهی الارب ). خوابنده . چرت زننده . (از ناظم الاطباء). || دونده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک َرْ ری ] (حامص ) کندی . بطوء. (یادداشت مؤلف ) : چیزی که تو پنداری در حضرت و در غربت کاری که تو اندیشی از کری و همواری نیکوتر از آن باشد باﷲ که تو اندیشی آسانتر از آن باشدحقا که تو پنداری .منوچهری .
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک َرْی ْ ] (ع مص ) کری ً. (منتهی الارب ). سخت دویدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کندن در جوی حفره ای جدید. (از اقرب الموارد). کندن جوی را و کذا کری البئر؛ ای استحدث حفرها. (منتهی الارب ). || بشتافتن و دست و پای ناه...
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک ِ ] (از ع ، اِ) ممال کراء عربی . (فرهنگ فارسی معین ).کرا. کرایه . مال الاجاره . (ناظم الاطباء) : روا بود که ز بهر سخن به مصر شوی وگر همه به مثل جان و دل دهی به کری . ناصرخسرو.تا بدان مندگان (؟) رسم به کری خر بیار ای غلام خربنده . سوزنی .خان...