کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَرْبِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
کرب
لغتنامه دهخدا
کرب . [ ک َ ] (اِ) یکی از گونه های درخت افرا که در جنگلهای شمال ایران فراوان است و جزو درختان نواحی مرتفع جنگلهاست . کرف . کرکو. تلین . ککم . کیکم . چیت . که پلت . افرای صحرایی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کرب
لغتنامه دهخدا
کرب . [ ک َ ] (ع اِ) اندوه دم گیر. ج ، کُروب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندوه که نفس بازگیرد. (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). اندوهی که خبه کند. (ترجمان جرجانی ص 81). اندوه خفه کننده . (دهار). || اضطراب و اندوه باشد. (از برهان ). اضطراب و وحش...
-
کرب
لغتنامه دهخدا
کرب . [ ک َ ] (ع مص ) دشوار و سخت گردیدن غم برکسی و اندوهگین کردن او را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بی آرام کردن اندوه کسی را. (غیاث اللغات ). اندوهگین کردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ). غمگین کردن . (تاج المصادر بیهقی ) ...
-
کرب
لغتنامه دهخدا
کرب . [ ک َ رَ ] (از ع ، اِ) غم . اندوه . اضطراب و وحشت . کَرب : جهان به کام تو باد و فلک مطیع تو بادموافق از تو به راحت عدو ز تو به کرب . فرخی .به هیچ چیز نباشند عاشقان خرسندنه شان به هجر شکیب و نه شان به وصل طرب به روز هجر بودشان ز بهر وصل خروش به ...
-
کرب
لغتنامه دهخدا
کرب . [ ک َ رَ ] (ع مص ) سپری و بریده شدن رسن دلو کسی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بریدن کرب دلو کسی و آن ریسمان دلو است . (از اقرب الموارد).
-
کرب
لغتنامه دهخدا
کرب . [ ک َرَ ] (ع اِ) زیر شاخ خرما. (مهذب الاسماء). بیخ شاخ خرما ستبر و پهن ملصق به تنه . (منتهی الارب ). بیخ ستبر و پهن شاخه ٔ خرما که چسبیده به تنه ٔ درخت باشد. (ناظم الاطباء). بیخ شاخ ستبر پهن خرما که با آن بریده شود. واحدش کَرَبة است . (از اقرب ...
-
کرب
لغتنامه دهخدا
کرب . [ ک ُ ] (ع اِ) نزدیک و مانند و مقدار. یقال :هذا ابل ماءة او کربها؛ ای نحوها و قربها. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) .
-
کرب
لغتنامه دهخدا
کرب . [ ک ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ کُربة، بمعنی حزن که نفس بازگیرد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
کرب
واژگان مترادف و متضاد
اندوه، حزن، دلگیری، غم، کربت، محنت،
-
کرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: کُروب] [قدیمی] kar[a]b ۱. غم؛ غصه؛ اندوه.۲. مشقت.
-
کرب
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (اِ.) اضطراب ، وحشت ، اندوه . ج . کروب .
-
جستوجو در متن
-
کروب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ کرب] [قدیمی] korub =کرب
-
کروب
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] جِ کرب .
-
که پلت
لغتنامه دهخدا
که پلت . [ک ُه ْ پ ُ ل ُ ] (اِ) کرب . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از گونه های درخت افرا. رجوع به کرب شود.