کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَبِّرْهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کَبِّرْهُ
فرهنگ واژگان قرآن
او را بزرگ دار-براي او تکبير گو(از ائمه معصومين (عليهمالسلام) وارد شده که معناي تکبير ( الله اکبر )اين است که خدا از اينکه در وصف بگنجد بزرگتر است ، پس خداي تعالي از هر وصفي که ما با آن توصيفش کنيم ، و حتي از خود اين وصف بزرگتر است)
-
واژههای مشابه
-
کبره
لغتنامه دهخدا
کبره . [ ک َ ب َ رَ / رِ / ک َ رَ / رِ ] (اِ) پوسته ٔ نازکی که روی زخم بندد. لخته ٔ خونی که روی زخم منعقد شود. پرده ٔ الیافی خون که پس از زخمهای سطحی بر روی پوست و مخاط پدید آید. (فرهنگ فارسی معین ). || پوست کف دست یا جای دیگر که به سبب بسیاری کار و ...
-
کبرة
لغتنامه دهخدا
کبرة. [ ک َ رَ ] (ع اِمص ) کبر در سن . (از اقرب الموارد). بزرگ سالی . (منتهی الارب ). یقال : علت فلانا کبرة؛ ای کَبِرَ و اَسَن َّ. (از اقرب الموارد). کلان . به زاد برآمده . سالخورده . دیرینه . کهن .
-
کبرة
لغتنامه دهخدا
کبرة. [ ک ِ رَ ] (ع اِ) کِبَر. (از اقرب الموارد).- کبرةالقوم ؛ کلانتر قوم یا قریب تر آنهابه جد اعلی . (منتهی الارب ). هو کبرتهم ؛ ای اکبرهم اواقعدهم فی النسب و اقربهم . (اقرب الموارد). فلان کبرةولد ابویه ؛ یعنی کلانتر فرزندان است . (منتهی الارب ). و...
-
کبرة
لغتنامه دهخدا
کبرة.[ ک ُ ب ُرْ رَ ] (ع اِ) کبرة. رجوع به کِبرَة شود.
-
کبره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kabare, kebe(a)re ۱. پوسته.۲. پوستۀ نازک روی زخم.۳. چرک انباشتهشده در دست و پا.
-
کبره
فرهنگ فارسی معین
(کَ بَ رِ) (اِ.) سفت شدن پوستِ بعضی از قسمت های بدن .
-
کِبْرَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
قسمت بزرگش - قسمت اعظمش (منظور از عبارت "وَﭐلَّذِي تَوَلَّىٰ کِبْرَهُ مِنْهُمْ" کسي است که عهده دار بخش اعظم آن (جريان تهمت زدن) است)
-
کبره
دیکشنری فارسی به عربی
قشرة
-
کِبره،کپره،کَبَره،()بسته
لهجه و گویش تهرانی
چرک ،پینه، رویه زخم،پینه دار
-
کبره بستن
لغتنامه دهخدا
کبره بستن . [ ک َ ب َ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب )ظاهر شدن پوسته ٔ نازک بر روی زخم . (فرهنگ فارسی معین ). || کلفت شدن پوست کف دست و غیره بر اثر کار بسیار و تماس با اشیاء. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کبره بسته
لغتنامه دهخدا
کبره بسته . [ ک َ ب َ رَ / رِ ب َ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) پینه بسته . (فرهنگ فارسی معین ) : پسرکی ده یازده ساله ، ریزنقش ، با موهای وزکرده و دستهای کبره بسته و لباسهای پاره پاره و کثیف حاضر شد. (شوهر آهو خانم ، ص 24 از فرهنگ فارسی معین ).
-
bark pocket
کَبَرۀ درخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] زائدۀ پوستی، گاه همراه با گره، که در حین رشد درخت تشکیل میشود
-
کبره بستن
دیکشنری فارسی به عربی
قشرة