کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوی افکند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
افکندن
لغتنامه دهخدا
افکندن . [ اَ ک َ دَ] (مص ) در پهلوی افگندن و اپکندن . از پیشوند اپا + کن بمعنی انداختن . بدور انداختن . ساقط کردن . دورکردن . فرش گستردن . از شماره بیرون کردن . (از حاشیه ٔبرهان چ معین ). افگندن . اوگندن . بمعنی انداختن . پرت کردن . بر زمین زدن . سا...
-
اسماعیلیة
لغتنامه دهخدا
اسماعیلیة. [ اِ لی ی َ ] (اِخ ) قصبه ایست در مصر سفلی بساحل غربی کانال سوئز، در 70 هزارگزی جنوب پورت سعید و در 72 هزارگزی شمال سوئز در میان کانال و در ساحل شمالی دریاچه ٔ تمساح . این قصبه بوسیله ٔ یک خط آهن از یک طرف با خط آهن سوئز و از طرف دیگر با خ...
-
تعلیق
لغتنامه دهخدا
تعلیق . [ ت َ ] (ع مص )درآویختن . (زوزنی ) (دهار) (از تاج المصادر بیهقی ). درآویختن چیزی را به چیزی و متعلق گردانیدن . یقال : علقه فتعلق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). درآویختن چیزی را بچیزی و بر چیزی ، درآویختن و معلق گردانیدن آن . (...
-
خراس
لغتنامه دهخدا
خراس . [ خ َ] (اِ مرکب ) آسیای بزرگی را گویند که آنرا با چارپاگردانند نه با آب . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). آسیای بزرگ که به خر وستورش گردانند. (از شرفنامه ٔ منیری ). آسیای بزرگ و اس که با خر گردانند. (از آنندراج ). نوعی از آسیا که خر یا گاو ...
-
بدعت
لغتنامه دهخدا
بدعت . [ ب ِ ع َ ] (ع ، اِ) بدعة. چیز نوپیدا و بی سابقه . آیین نو. رسم تازه . (فرهنگ فارسی معین ) : وگر آزر بدانستی تصاویرش نگاریدن نه ابراهیم از آن بدعت بری گشتی نه اسحاقش . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 48).از دوش فکن غاشیه ٔ مهر در این کوی چون گرد ...
-
بخیه
لغتنامه دهخدا
بخیه . [ ب َخ ْ ی َ / ی ِ ] (اِ) آجیده و شکاف جامه ای که دوخته باشد. دوخت تنگ و مضبوط. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). دوخت با آجیده های دراز وطولانی . شلال . (ناظم الاطباء). کوکی که روی پارچه با دست یا چرخ خیاطی بزنند. (فرهنگ فارسی معین ). دوختن...
-
گشاده
لغتنامه دهخدا
گشاده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) باز. مقابل بسته . مفتوح : هرج الباب ؛ گشاده گذاشت در را. (منتهی الارب ) : گشاده در هر دو آزاده وارمیان کوی کندوری افکنده خوار. ابوشکور.چو خسرو [ پرویز ] گشاده در باغ دیدهمه چشمه ٔ باغ پرماغ دید. فردوسی .سرایش را دری بی...
-
غنی کشمیری
لغتنامه دهخدا
غنی کشمیری . [ غ َ ی ِک َ ] (اِخ ) محمد طاهر. در تحصیل علوم سعی کرد. با وجود حداثت سن در کمال بی تعلقی بود. چشم بر زخارف دنیا نگشود، از این رو وی معنوی هم بود، چنانکه گوید:سعی روزی برنمیدارد مرا از جای خویش آبرو چون شمع میریزم ولی در پای خویش .نقل می...
-
فروشدن
لغتنامه دهخدا
فروشدن . [ ف ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرودآمدن . پایین آمدن . (از ناظم الاطباء). بسوی پایین رفتن . از بلندی پایین رفتن : به گور وی فروشدند و دفن کردندش . (مجمل التواریخ و القصص ).لیکن سوی مرد خرد خوشیهاش زهر است همی چون فروشد از کام . ناصرخسرو.که از دید...
-
ای
لغتنامه دهخدا
ای . [ اَ / اِ ] (حرف ندا) کلمه ٔ ندا مانند: ای برادر، ای خدا، ای آقا. (ناظم الاطباء). حرف نداست نحو: ای ربی . (منتهی الارب ). کلمه ای که بدان کسی را خوانند : ای طرفه ٔ خوبان من ای شهره ٔ ری گپ را به سر درک بکن پاک از می . رودکی .ای مج کنون تو شعر من...
-
نشانه
لغتنامه دهخدا
نشانه . [ ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) علامت . (ناظم الاطباء). آیت . (ترجمان القرآن ). نشان . نمودار. دلیل . امارة. امارت . سمة : قلم نشانه ٔ عقل است و تیغ مایه ٔ جوریکی چو حنظل تلخ و یکی چو شهد شهی . ناصرخسرو. || آنچه که بعنوان نشانی و علامت و به قصد بازشنا...
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) َانه . چون در آخر اسماء ملحق شود دلالت کند بر یکی از معانی ذیل : مانند.مثل . چون . بطور. بگونه ٔ. لائق . درخور. سزاوار. متعلق به . مال . منسوب به . در حال . در وقت . بصفت . هر یک :مستانه : اندرین بود که از مستی و از غایت ش...
-
غاشیه
لغتنامه دهخدا
غاشیه . [ ی َ ] (ع اِ) زین پوش . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب ). پوشش زین . (منتهی الارب ). پرند. ج ، غواشی . جناغ . (تفلیسی ). دفنوک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || جامه ٔ نگارین یا ساده بوده است که چون بزرگ...
-
ذیوجانس
لغتنامه دهخدا
ذیوجانس . [ ن ِ ] (اِخ ) الکلابی . دیوجانس کلبی فیلسوف یونانی مولد وی به سینپ در سال 413 و وفات به 323ق .م . وی غنا و مصطلحات و مقررات جماعات بشری را بچیزی نمی شمرد. و بهمه ٔ فصول پای برهنه میرفت و در آستان هیاکل و بتکده ها زیر دلق مندرس و منحصر خود ...
-
منادی
لغتنامه دهخدا
منادی . [ م ُ دا ] (ع ص ) خوانده شده یعنی ندا داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). خوانده شده و نداشده . (ناظم الاطباء). خوانده . آوازکرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِمص ) به معنی ندا نیز آمده بر این تقدیر مصدر میمی است یا آنکه در اصل منادات باشد ...